گنجور

 
وطواط

جز مکارم زشمس دین ناید

سیرت سروران چنین باید

رتبت ملک و زینت دولت

از خصالش همی بیفزاید

معجزات از بیان او خیزد

مکرمات از بنان او زاید

کام دل از زمانه بستاند

هر کش از اعتقاد بستاید

فضل او راه عیب بر بندد

عقل او راز غیب بگشاید

ای بزرگی ، که در خلال جلال

مثل تو دور چرخ ننماید

با لقای تو شمس کی تابد ؟

با عطای تو گنج کی پاید؟

همهٔ ترتیب و تربیت حق را

همت عالی تو فرماید

یمن حزم تو دولت افزورد

امن عزم تو ملت آراید

هر که بگراید او بطاعت تو

هرگزش زهر دهر نگزاید

هر که برتابد از رضای تو سر

سر او روزگار برباید

خامهٔ تو ، که رنگ ملک ازوست

رنگ از روی فضل بزداید

بر بساط نشاطی و قهرت

جان دشمن همی بفرساید

سهمت از خون دل و رخ اعدا

این بپالاید ، و آن بیالاید

عنف و لطف تو وقت کینه و مهر

این نبخشاید، آن ببخشاید

هر که نام عداوت تو برد

بر سر خاک باد بپیماید

باد بر تخت بخت جایگهت

که چنین جایگه ترا شاید

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
دقیقی

چرخِ گردان نهاده دارد گوش

تا ملک مر ورا چه فرماید

زُحَل از هیبتش نمی‌داند

که فلک را چگونه پیماید

صورتِ خشمش ار ز هیبتِ خویش

[...]

عنصری

بد ز بد گوهران پدید آید

هر کسی آن کند کزو زاید

مسعود سعد سلمان

ای خداوند رای سامی تو

مملکت را همی بیاراید

عزم تو ملک شاه را تیغ است

که چو تیغش ز زنگ بزداید

از غم و رنج و انده و تیمار

[...]

مشاهدهٔ ۶ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
وطواط

طبعت ، ای صابران اسمعیل

هست دریا ، که درهمی زاید

لفظ تو گوش و گردن معنی

بجواهر همی بیاراید

نثر تو شمع انس افروزد

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از وطواط
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه