شاهی، که قدر او ز ثریا نشان دهد
درگاه او ز گنبد جافی امان دهد
خوارزم شاه عالم و عادل، که خاک را
سم سمند او شرف آسمان دهد
آن شاه شیر دل ، ملک اتسز که عون او
روباه را مهابت شیر ژیان دهد
تیغش برزم یاری شرع هدی کند
دستش ببزم روزی پبر و جوان دهد
او پشت ملک و دین و ببخشد بیک زمان
هر چان بعمرها شکم بحر و کان دهد
ساقی باس او جگر بدسگال را
شربت همه ز چشمهٔ تیغ و سنان دهد
عنفش بجنگ فعل قضا و قدر کند
لطفش بصلح نظم زمین و زمان دهد
چون بشنود خصایص عدلش خجل شود
آن کس که شرح سیرت نوشیروان دهد
ای خسرو که تیغ تو چو نیلوفرت بحرب
اطراف خاک را صفت ارغوان دهد
هنگام کر و فر کنف آفتاب را
از گرد تیره مرکب تو طیلسان دهد
عفو تو از حدایق جنت خبر کند
خشم تو از صواعق دوزخ نشان دهد
هر روز بامداد جناب ترا به بفخر
خورشید بوسه در طرف آستان دهد
سرمایه مرگ را نبود جز خلاف تو
او را به جای سود زمانه زیان دهد
آن را که نام تو سبک آید بگوش او
دست تو گوشمال به گرز گران دهد
حسادت را سیاست سهم تو جان برد
و احباب را عنایت جاه تو جان دهد
تو بحر بی کرانی و موج نوال تو
اطراف دهر را گهر بیکران دهد
بی کارزار پشت عدوی ترا ز بیم
نقش خیال تیر تو نقش کمان دهد
کینت ز آب شعلهٔ آتش برآورد
قهرت بخاک خاصیت پرنیان دهد
شد وقت آن که مملکت شرق و غرب را
تأیید آسمان بکف تو عنان دهد
رایت نشاط بقعهٔ ما فارقین کند
امرت قرار خطهٔ مازندران دهد
صد پهلوان چو رستم داری و جاه تو
هر روز کشوری بیکی پهلوان دهد
شاها، تویی که دست جواد تو در و زر
چون ابر نوبهار و چو باد خزان دهد
در روشنی چو چشمهٔ خورشید بگذرد
هر علم را که لفظ شریفت بیان دهد
هر کس که سوی صدر تو آید، زاهل فضل
او را قبول مجلس تو نام و نان دهد
از بد چه باک باشد آنرا ؟ که بخت نیک
اندر پناه صدر رفیعت مکان دهد
داده بعدل زمانه سریر ملک
کس را زمانه ملک کجا رایگان دهد
علمست همنشینت و دانسته ای که علم
جان را لباس زندگی جاودان دهد
آنست پادشاه بحق، کندرین جهان
ترتیب کار مملکت آن جهان دهد
دانا چو یافته نعمت باقی، کجا بحرص
تن در حطام فانی این خاکدان دهد
عاقل نباشد آنکه تواند بعز رسید
آنگه زمام نفس بدست هوان دهد
مردم ز بهر کسب معالی کشد عنا
سگ باشد آن که دل بغم استخوان دهد
منت خدای را، که مرا لطف تو همی
هر چان صلاح هر دو جهانست آن دهد
گاهم عواید تو علاج بدن کند
گاهم فواید تو شفای روان دهد
ندهد بباغ و رواغ بصد سال ابر آنچ
در یک زمانه آن کف گوهر فشان دهد
تا جعد دلبران صفت از غالیه برد
تا روی عاشقان خبر از زعفران دهد
بادی تو شادمان ، که همی اهل فضل را
ایام دولت تو دلی شادمان دهد
افزونت باد زور و توان، زانکه در جهان
دین را همی جلال تو زور و توان دهد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره یک شاه بزرگ و عادل است که ویژگیهای برجستهای دارد. او به واسطه قدرت و بزرگیاش، امنیت و نظم را در کشور برقرار میکند و عدالتش باعث افتخار مردم میشود. شاه به مانند شیر قوینژاد است که به دشمنانش ترس و وحشت میدهد و با تیغ خود حامی دین و ملت است. او بخشنده و مهربان است و در عین حال، خشمش نیز میتواند مرگآور باشد. در این سروده، از ویژگیهای شاه، مانند علم و دانایی، بخشش و عفو، و قدرت نظامیاش یاد میشود که باعث ترقی جامعه و عزت و احترام مردم میگردد. در نهایت، شعر بیانگر آرزو برای موفقیت و قدرت مداوم این شاه در حفظ دین و ملک است.
هوش مصنوعی: اگر پادشاهی در بین مردم ارزش و شان خود را از بلندی ستارهها نشان دهد، در آن صورت درگاهش مانند گنبدی بلند به همه پناه و امنیت میدهد.
هوش مصنوعی: خوارزم شاه، پادشاهی بزرگ و عادل است که با قدرت و عظمت خود، حتی خاک را ارزش و اعتبار خاصی میدهد و به آن شرفی میبخشد که به آسمان نیز تعلق دارد.
هوش مصنوعی: آن پادشاه شجاع و دلیر، به گونهای است که همراهانش، حتی روباهها، را تحت تأثیر قدرت و شکوه خود قرار میدهد و به آنها حس قدرت و اقتدار میبخشد.
هوش مصنوعی: تیغ او، یاری میکند تا اصول هدایت را به جا آورد و دستش در روزی، بر پیر و جوان، برکت و فزونی میبخشد.
هوش مصنوعی: او برای حفظ ملک و دین، در یک لحظه میتواند جانش را فدای آنها کند و مانند دریایی که میتواند پر از نعمت باشد، جانش را برای این هدف میدهد.
هوش مصنوعی: ای ساقی، به آن اهل بدشگن که جگرشان آزرده است، نوشیدنی بده که همه آن از چشمههای تیغ و نیزه بهدست آمده است.
هوش مصنوعی: شدت و سختی او بر جنگ، تحت تأثیر قضا و تقدیر است، و مهربانی او به مانند ایجاد صلح، نظم و ترتیب به زمین و زمان میبخشد.
هوش مصنوعی: زمانی که کسی ویژگیهای برابری و عدالت او را بشنود، آن شخص که در مورد سیرت و اخلاق نوشیران صحبت میکند، شرمنده و خجالتزده خواهد شد.
هوش مصنوعی: ای خسرو، تیغ تو مانند گل نیلوفر در دریا، رنگ و بوی ارغوانی به خاک اطراف میبخشد.
هوش مصنوعی: در زمان حرکت، صدای آفتاب را از دوری که به خاطر غبار نشسته بیرون بیاور.
هوش مصنوعی: بخشش تو گواهی بر باغهای بهشت است و خشم تو نشانهای از صاعقههای جهنم.
هوش مصنوعی: هر روز صبح، خورشید با افتخار بر درگاه تو بوسه میزند.
هوش مصنوعی: سرمایهای که از مرگ حاصل میشود، چیزی جز نادرستی و تخطی از تو نیست و به جای آن که برای او سودی باشد، فقط زیان به همراه میآورد.
هوش مصنوعی: هر کسی که نام تو برایش خوشایند و دلنشین باشد، با شنیدن آن به یاد تو میافتد و در مقابل، ممکن است تو به او درسی سخت را به وسیلهی قدرت و تأثیر خود بدهی.
هوش مصنوعی: حسادت باعث شد که زندگیات تحت تاثیر سیاست قرار بگیرد و توجه دوستان و نزدیکانت را به خاطر مقام و جایگاهت جلب نماید.
هوش مصنوعی: تو مانند دریای وسیعی هستی و موجهای هدایت تو به اطراف زمان، گوهرهای فراوان و بیپایانی را به ارمغان میآورد.
هوش مصنوعی: اگر در میدان نبرد حضور نداشته باشی و از دشمن خود بترسی، نقش خیال تو میتواند تیرها و کمانهایت را به تو نمایش دهد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که به جزئی از ذات تو که مشابه آب است، شعلهای از آتش به وجود آمده است. این آتش قدرت و توانایی را به خاک میبخشد تا همچون پرنیان (نوعی پارچه نرم و لطیف) خاصیتی از خود نشان دهد. به عبارت دیگر، نیروی درون تو میتواند تاثیرات مثبتی بر محیط و موجودات اطراف بگذارد.
هوش مصنوعی: زمان آن فرا رسیده است که آسمان سرنوشت سرزمینهای شرق و غرب را به دست تو بسپارد و تو را به عنوان رهبر آنها انتخاب کند.
هوش مصنوعی: نشاط و شادمانی گنبد ما بر دلها تأثیر میگذارد و بر تو ای فارقین، آرامش خواهد بخشید و سرزمین مازندران را همیشه در نظر دارد.
هوش مصنوعی: اگر تو صد نفر پهلوان مانند رستم داشته باشی و مقام و جایگاهت را داشته باشی، هر روز یک کشور به فردی قهرمان واگذار میشود.
هوش مصنوعی: ای شاه، تو کسی هستی که دست بخشش تو مانند باران بهاری و مانند باد پاییزی همواره نعمت و خیر میبخشد.
هوش مصنوعی: وقتی نور خورشید به وجود میآید، هر دانشی که با کلمات شایسته و محترم بیان شود، خود را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: هر کسی که به سمت مقام و مقام و جایگاه تو بیاید، بیعلم و فاقد دانش، در مجلس تو مورد پذیرش قرار میگیرد و به او احترام داده میشود.
هوش مصنوعی: از بدیها نترس، چرا که سرنوشت خوب در کنار جایگاه بلند تو قرار دارد.
هوش مصنوعی: در این دنیا، هیچکس به سادگی و بدون زحمت به مقام و موقعیت بالایی دست نمییابد. زمانه هیچکس را به رایگان و بدون تلاش، به سلطنت و قدرت نمیرساند.
هوش مصنوعی: دانش و علم همواره در کنار تو هستند و به خوبی میدانی که علم میتواند روح را به زندگی ابدی آراسته کند.
هوش مصنوعی: آن پادشاهی است که به حق و عدالت حکومت میکند و نظم و سامان امور مملکت آن دنیا را برقرار میسازد.
هوش مصنوعی: عالمی که به نعمتهای پایدار دست یافته، چرا باید برای بدست آوردن چیزهای زودگذر و فانی مانند این دنیای خاکی تلاش کند؟
هوش مصنوعی: عاقل کسی نیست که بتواند به مقام و عزتی دست یابد و بعد نتواند کنترل نفس خودش را در دست بگیرد و به هوسها و تمایلاتش اجازه دهد که او را به سمت گمراهی ببرند.
هوش مصنوعی: مردم برای دستیابی به خواستههای بزرگ و عالی تلاش میکنند، اما کسی که دلش را به غمها و مشکلات بسپارد، مانند سگی است که تنها به دنبال استخوان میگردد.
هوش مصنوعی: نعمت خدا را سپاس میگویم، زیرا تنها لطف تو است که به من به اندازهای میدهد که رفاه و نیکی هر دو دنیا را در بر دارد.
هوش مصنوعی: گاهی محبت و لطف تو باعث بهبودی جسمم میشود و گاهی دیگر، نفعهایی که از تو میبرم، روح و روانم را شفا میبخشند.
هوش مصنوعی: در باغ و دشت، باران صد ساله نمیتواند جلوهای را که در یک لحظه با بارش یک کف از گوهر حاصل میشود، به وجود آورد.
هوش مصنوعی: دلبران با موهای مجعد و زیبا، عطر و خوشبویی را که یادآور زعفران است به عاشقان منتقل میکنند.
هوش مصنوعی: نسیم خوشی میوزد که شادی و سرور را به دل اهل علم و فضل میبخشد و روزگار خوشی را برایشان رقم میزند.
هوش مصنوعی: قدرت و توان تو افزون باد، زیرا که وجود تو به دین در این جهان جلا و اعتبار میبخشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
طبع سگی چو هر کسی از تو نشان دهد
گردون چرا نواله بمن استخوان دهد
میکن تو این سگی که مرا نیز صبر هست
تا روزگار مالش تو قلتبان دهد
بد کن که کار تو ز بدی بد شود همی
[...]
گر دلبرم به یک شکر از لب زبان دهد
مرغ دلم ز شوق به شکرانه جان دهد
میندهد او به جان گرانمایه بوسهای
پنداشتی که بوسه چنین رایگان دهد
چون کس نیافت از دهن تنگ او خبر
[...]
شرح غم تو لذت شادی به جان دهد
شکر لب تو طعم شکر وادهان دهد
طاوس جان به جلوه درآید زخرمی
گر طوطی لبت به حدیثی زبان دهد
شمعی ست چهره تو که هر شب ز نور خویش
[...]
باد سحرگهی به هوای تو جان دهد
آب حیات را، لب لعلت نشان دهد
در بوستان به یاد دهن تو غنچه را
هر دم هزار بوسه صبا بر دهان دهد
ز انسان که عکس ماه دهد حسن روی گل
[...]
خوش آنکه جان به خاک در دلستان دهد
بر آستان نهد سر تسلیم و جان دهد
دوران کمیننشین اجل را به گاه صید
از زلف او کمند و ز ابرو کمان دهد
باید گریست بر دل زاری که از اجل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.