گنجور

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۶۱

 

ای فدای تو عز و جاه همه

آستان تو سجده گاه همه

سوی درگاه توست راه همه

ای به درماندگی پناه همه

کرم توست عذرخواه همه

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۶۲

 

سویم آن بت بدخو دوش با درنگ آمد

با لب چو گل خندان بهر صلح و جنگ آمد

سرخوش و غزلخوانان با رباب و چنگ آمد

شب که مست و در بزمم یار شوخ و شنگ آمد

صبر شد گریبان چاک شیشه ام به سنگ آمد

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۶۳

 

جانب کلبه‌ام ای دوست‌نواز آمده‌ای

شمع بالین مرا بهر گداز آمده‌ای

امشب ای قبله ارباب نیاز آمده‌ای

دلربا باز دگر بر سر ناز آمده‌ای

از دل من چه به جا مانده که بازآمده‌ای

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۶۴

 

غنچه ها پیش رخت سر به گریبانی چند

بلبلان در قدمت بی سر و سامانی چند

قمریان بر سر کوی تو غلامانی چند

سروها پیش قدت خاک نشینانی چند

بر رخت آئینه ها دیده حیرانی چند

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۶۵

 

تا کی ای دل در هوای اطلس و دیبا شوی

از تعلق دست اگر شویی ید بیضا شوی

همدم خورشید می خواهی که چون عیسی شوی

پشت پا زن در دو عالم تا فلک پیما شوی

از سر دنیای دون برخیز تا رعنا شوی

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۶۶

 

نسازد توبه از کردار خود جانی که من دارم

نمی آید به خود تا حشر نسیانی که من دارم

نمی گنجد به عالم جرم پنهانی که من دارم

زند پهلو به گردون کوه عصیانی که من دارم

به صد دریا نگردد پاک دامانی که من دارم

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۶۷

 

در چمن گل چو حدیث تو شنیدن گیرد

بر سر شاخ دل غنچه طپیدن گیرد

آب چون موج به هر سوی دویدن گیرد

در گلستان چو نسیم تو وزیدن گیرد

چشم نرگس به سر سبزه پریدن گیرد

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۶۸

 

پیش ما دام طرب نقل و شراب افسانه

نرگست راهزن عاقل و هم دیوانه

خیزد از بهر تو نظاره ز جا مستانه

ای نگاهت به نظر هم می و هم میخانه

گردش چشم تو هم ساغر و هم پیمانه

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۶۹

 

برای پرسشم ای آهوی حرم برخیز

ز جای خود به خدا می دهم قسم برخیز

مکن به جان و دلم این همه ستم برخیز

سبک ز سینه من ای غبار غم برخیز

ز همنشینی من می کشی الم برخیز

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۷۰

 

ای سرو ناز بنده ره رفتنت شوم

قربان نرم نرم سخن کردنت شوم

پامال نرگس سیه رهزنت شوم

مفتون چشم کم نگه پر فنت شوم

مجنون آهوانه نگه کردنت شوم

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۷۱

 

ای چراغ سلطنت را رونق از سیمای تو

زینت تاج و رواج و تخت سرتاپای تو

جامه زیب افتاده شاها قامت رعنای تو

ای قبای پادشاهی راست بر بالای تو

تاج شاهی را فروغ از گوهر والای تو

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۷۲

 

صاحبدلان نظاره چو بر پشت پا کنند

با قد خم احاطه ارض و سما کنند

ما را مس وجود چه باشد طلا کنند

آنها که خاک را به نظر کیمیا کنند

آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۷۳

 

ای دیده از تو دوران جمشید دستگاهی

زیبد به بندگانت چون لاله کج کلاهی

روشن ز روی عدلت از ماه تا به ماهی

ای از رخ تو پیدا انوار پادشاهی

وی در دل تو پنهان صد حکمت الهی

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۷۴ - واسوخت

 

ای پری چهره لبی چون گل خندان داری

قد چون سرو رخ چون مه تابان داری

بر سر خود هوس گشت گلستان داری

جانب غیر ز خط سلسله جنبان داری

خاطر جمع مرا چند پریشان داری

[...]

سیدای نسفی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode