گنجور

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۲۳ - در هجوِ اعتمادالتجارِ اصفهانی

 

ای بی خرد اعتمادِ تُجّار

دست از حرکات زشت بردار

تو تاجری ای عَنَم به ریشت

بی خود مبر اعتماد خویشت

ای صارم دولت شهنشاه

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۲۴ - ستایشِ صنیع الدّوله

 

طبیعت گر شَگَرفی ها نَماید

شِگفتی بر شگفتی ها فزاید

گهی بینی که اندر گُلخَنی زشت

که هست آکنده از خار و خس و خشت

یکی لاله دمیده سرخ و دلکش

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۲۵ - خر و عَزب

 

شد گذار عزبی از در باغ

دید در باغ یکی ماده الاغ

باغبان غایب و شهوت غالب

ماده خر بسته به میل طالب

سر درون کرد و به هرسو نگریست

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۲۶ - نکته

 

طبع من این نکته چه پاکیزه گفت

سهل بُوَد خوردن افسوس مفت

مردم این مُلک ز کِه تا به مِه

هیچ ندانند جز احسنت و زِه

هرکسی اندر غم جانان خود است

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۲۷ - قبلۀ آمال

 

حاجیان رَخت چو از مکه برند

مدّتی در عقب سر نِگَرَند

تا به جایی که حرم در نظر است

چشم حُجاج به دنبال سر است

من هم از کوی تو گر بستم بار

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۲۸ - طوطی

 

مرا هست یک طوطی اندر قفس

که مِثلَش به‌خوبی ندیدست کس

سرش سبز رنگست و دُمّش دراز

به چنگال و منقار مانندِ باز

خوراکش دهم از نخودچی و قند

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۲۹ - آرزویِ خرِّ دُم بریده

 

بوده است خری که دُم نبودَش

روزی غم بی دُمی فُزودَش

در دُم طلبی قدم همی زد

دُم می طلبید و دَم نمی زد

یک رَه نه ز روی اختیاری

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۳۰ - دو قوچِ جنگی

 

چه خواهند از جان هم این دو قوچ

که جنگیده با هم سر هیچ و پوچ

چرا تشنه خون هم گشته‌اند

نه میراث بَر ، نه پدر کُشته‌اند

نه این خورده آن دیگری را عَلَف

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۳۱ - گفتگو با جوانِ فرنگی مَآب

 

گفتم به جوانکی مُفَرَّنگ

کای در خم و چم بسان خرچنگ

برگو زِ سِبیل خود چه دیدی

کاین سان دم گوش او بریدی

گفتا که سبیل بنده روزی

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۳۲ - سوءِ ظَنّ

 

نمی‌دانم چرا حَتم است و واجب

که بر ما یک نفر گردد مواظب

بده نیمه بده آجر بده گچ

مکُن با گفته استاد خود لَج

چرا ما مَردُمِ ایران چنینیم

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۳۳ - غَلَبه بر خَشم

 

پیش تر زان کِت غَضَب گردد عیان

از اَلِف تا یا اَلفبا را بخوان

کاندر این ضِمن اُفتَدَت صَفرا ز جوش

از جُنون فارِغ شَوی آیی به هوش

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۳۴ - دزدانِ نادان

 

دو نفر دزد خری دزدیدند

سرِ تقسیم به هم جنگیدند

آن دو بودند چو گَرمِ زَد و خورد

دُزدِ سِوُّم خَرشان را زَد و بُرد

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۳۵ - طبیعی گویی

 

هرچه گویی تو طبیعی می‌گوی

بیشتر زانچه طبیعی است مجوی

او معلِّم تو بر او شاگِردی

چه کنی جهد کز او بِه کردی

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۳۶ - حُرمتِ ربا

 

گفت روزی به جعفرِ صادق

حیله‌بازی منافقی فاسِق

کز حرامِ رِبا چه مقصود است

گفت زان رو که مانعِ جود است

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۳۷ - سَجعِ مُهرِ شُتُر

 

گاه بارَم خار باشد گاه دُر

یار حاجی عَبدُهُ الرّاجی شتر!

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۵۷ - بامداد

 

صبحدم کاین مرغ گیهان آشیان

بال بگشاید فراز کوهسار

پنجه و منقار نورافشان او

پرده شب را نماید تار و مار

در چمن پروانه عاشق منش

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۸۷ - خیر مقدم و گله

 

وه چه خوب آمدی صفا کردی

چه عجب شد که یاد ما کردی

ای بسا آرزوت می کردم

خوب شد آمدی صفا کردی

آفتاب از کدام سمت دمید

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲

 

کو خدا کیست خدا چیست خدا

بی جهت بحث مکن، نیست خدا

آن که پیغمبر ما بود همی

ما عَرَفناک بفرمود همی

تو دگر طالب پرخاش مشو

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۹

 

تا خدا تَرکِ خدایی گوید

وز خدایش جدایی جوید

ول کند کرسی و عرش و همه را

کم کند از دو جهان همهمه را

خشگ گردد به رگ هستی خون

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » اشعار دیگر » شمارهٔ ۵ - خنده

 

باغ خندان ز گل خندان است

خنده آئین خرمندان است

خنده هر چند که از جد دور است

جد پیوسته نه از مقدور است

دل شود رنجه زجد شام و صباح

[...]

ایرج میرزا
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode