گنجور

 
ایرج میرزا

تا خدا تَرکِ خدایی گوید

وز خدایش جدایی جوید

ول کند کرسی و عرش و همه را

کم کند از دو جهان همهمه را

خشگ گردد به رگ هستی خون

لغو گردد عمل کن فیکُون

راه یابد به فلک غمازی

انجمن سازی و پارتی بازی

انگلیسان به فلک رخنه کنند

نقشه‌ای طرح در آن صحنه کنند

حرف نفتی به میان اندازند

در فلک مجلس شورا سازند

حزبی و لیدری و انجمنی

جعل قانونی و درد وطنی

اکثریت کند آماده سفی

با اقلیت یا بی طرفی

من که آخر چشم آسیب ممات

از چه بایست کشم رنج حیات