گنجور

 
ایرج میرزا

وه چه خوب آمدی صفا کردی

چه عجب شد که یاد ما کردی

ای بسا آرزوت می کردم

خوب شد آمدی صفا کردی

آفتاب از کدام سمت دمید

که تو امروز یاد ما کردی

از چه دستی سحر بلند شدی

که تفقد به بینوا کردی

قلم پا به اختیار تو بود

یا ز سهوالقلم خطا کردی

بی وفایی مگر چه عیبی داشت

که پشیمان شدی وفا کردی

شب مگر خواب تازه دیدی تو

که سحر یاد آشنا کردی

هیچ دیدی که اندر این مدت

از فراقت به ما چه ها کردی

دست بردار از دلم ای شاه

که تو این ملک را گدا کردی

با تو هیچ آشتی نخواهم کرد

با همان پا که آمدی برگرد!

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode