گنجور

 
ایرج میرزا

بوده است خری که دُم نبودَش

روزی غم بی دُمی فُزودَش

در دُم طلبی قدم همی زد

دُم می طلبید و دَم نمی زد

یک رَه نه ز روی اختیاری

بُگذشت میان کشت زاری

دهقان مگرش ز گوشه‌ای دید

بَرجَست و از او دو گوش بُبرید

بیچاره خر آرزوی دُم کرد

نایافته دُم دو گوش گُم کرد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode