شاه نعمتالله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۳۴
گرم باش و آتشی خوش برفروز
خرقه و سجاده و هستی بسوز
صورت و معنی به این و آن گذار
دنیی و عقبی به جسم و جان گذار
جام می بگذار و ساقی را طلب
[...]
شاه نعمتالله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۳۵
جامع مجموع اسما آدم است
لاجرم او روح جمله عالم است
عقل اول درهٔ بیضا بود
صورت و معنی ز جد ما بود
آدمی معنی است عقل کل به نام
[...]
شاه نعمتالله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۳۶
ابتدای سخن به نام یکی
در دو عالم یک است و نیست شکی
جود او می دهد وجود به ما
جام گیتی نما نمود به ما
دیدهٔ ما نکو شده روشن
[...]
شاه نعمتالله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۳۷
بیا با ما درین دریا به سر بر
از اینجا دامنی خوش پر گهر بر
ز ما بشنو حبابی پر کن از آب
حباب از آب و در وی آب دریاب
به معنی آب در صورت حباب است
[...]
شاه نعمتالله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۳۸
وجودی در همه عالم عیان است
ولی از دیدهٔ مردم نهان است
به هر آئینه حسنی می نماند
ز هر برجی به شکلی نو برآید
تو نقد گنج او در کنج عالم
[...]
شاه نعمتالله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۳۹
ز ذوق خود تو را آگاه کردم
بهانه آفتاب و ماه کردم
دوئی بگذار تا باشی یگانه
مراد ما یکی دیگر بهانه
درآ در حلقهٔ رندان سرمست
[...]
شاه نعمتالله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۴۰
حمد آن حامدی که محمود است
بخشش اوست هر چه موجود است
فرض عین است حمد حضرت او
بر همه خلق خاصه بر من و تو
حمد او از کلام او گویم
[...]
شاه نعمتالله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۴۱
آن یکی کوزه ای ز یخ برداشت
کرد پر آب یک زمان بگذاشت
چون هوا ز آفتاب گرمی یافت
گرمیش بر وجود کوزه بتافت
آب شد برف و کوزه شد با آب
[...]
شاه نعمتالله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۴۲
عدد از واحد آشکارا شد
واحدی در عدد هویدا شد
کثرت و وحدتست در هر باب
مجملا و مفصلا دریاب
کثرتش چون حباب دان دایم
[...]
شاه نعمتالله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۴۳
یا حبیبی و قرة العینی
انا عینک و عینک عینی
به حقیقت یکی بود بی شک
در ظهور این دوئی نمود آن یک
احولست آنکه یک دو می بیند
[...]
شاه نعمتالله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۴۴
به تعیُن اگرچه اشخاصند
به حقیقت نه عام و نه خاصند
همه همدرد همدگر باشند
هر چه باشد به پای هم باشند
هر که همدرد دردمندان نیست
[...]
شاه نعمتالله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۴۵
عشق مجنون و خوبی لیلی
گفته اند و شنیده ای خیلی
سخن عاشقان بیا بشنو
شنو از من تو از خدا بشنو
خوش حبابی روان شده در جو
[...]
شاه نعمتالله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۴۶
ما خیالیم و در حقیقت او
جز یکی در دو کون دیگر کو
انه ظاهر بنا فینا
هو معنا و فانظروا معنی
نور چشم است در نظر پیداست
[...]
شاه نعمتالله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۴۷
همه عالم حجاب و عین حجاب
غیر او نیست این سخن دریاب
دفتر کاینات می خوانم
معنیش حرف حرف می دانم
شانه را گر هزار دندانه است
[...]
شاه نعمتالله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۴۸
عارف راز حضرت معروف
چون سری سر او به او مکشوف
گفت سی سال شد که تا با یار
می کنم گفتگو درین بازار
من به او گفته ام سخن به خدا
[...]
شاه نعمتالله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۴۹
بر سر آب خانهای ز حباب
چون بسازند آبدان بر آب
گرچه آبست اصل و فرع آتش
ضد آبست آتش سرکش
ساقیا جام می به رندان ده
[...]
شاه نعمتالله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۵۰
تو منی من تو ام ، توئی بگذار
بشنو از من تو هم دوئی بگذار
چیست نقش خیال ما و توئی
همچو خوابیست این خیال دوئی
آفتابست و عالمش سایه
[...]
شاه نعمتالله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۵۱
جو چه جوئی بیا و دریا جو
عین ما را به عین ما واجو
جامی از می ستان و خوش درکش
ساقی مست گیر و خوش درکش
از اضافات و از نسب بگذر
[...]
شاه نعمتالله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۵۲
صفت و ذات بین و اسم نگر
گنج و گنجینه و طلسم نگر
در چنین بحر بیکرانه در آ
نظری کن به عین ما در ما
جامی گیتی نما به دست آور
[...]
شاه نعمتالله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۵۳
الف و میم و معرفت گفتیم
گوهر معرفت نکو سفتیم
ساقی ما عنایتی فرمود
می خمخانه را به ما پیمود
آنکه هم ناظر است و هم منظور
[...]