گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

یا حبیبی و قرة العینی

انا عینک و عینک عینی

به حقیقت یکی بود بی شک

در ظهور این دوئی نمود آن یک

احولست آنکه یک دو می بیند

چون دو بیند یگانه ننشیند

صوت صادق بود صدا کاذب

راز صادق مگوی با کاذب

صفت و ذات واحدش خوانند

بی صفت ذات را احد دانند

به صفت ذات او توان دانست

هر که دانست آنچنان دانست

آنکه دانیم ذات موصوفست

حضرت اوست آنکه مکشوفست

گنج و نا گنج نزد او گنجد

گنج او در دلم نکو گنجد

عاشقانی که عین یکدگرند

عین خود را به عین خود نگرند

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]