گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

یا حبیبی و قرة العینی

انا عینک و عینک عینی

به حقیقت یکی بود بی شک

در ظهور این دوئی نمود آن یک

احولست آنکه یک دو می بیند

چون دو بیند یگانه ننشیند

صوت صادق بود صدا کاذب

راز صادق مگوی با کاذب

صفت و ذات واحدش خوانند

بی صفت ذات را احد دانند

به صفت ذات او توان دانست

هر که دانست آنچنان دانست

آنکه دانیم ذات موصوفست

حضرت اوست آنکه مکشوفست

گنج و نا گنج نزد او گنجد

گنج او در دلم نکو گنجد

عاشقانی که عین یکدگرند

عین خود را به عین خود نگرند