گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

به تعیُن اگرچه اشخاصند

به حقیقت نه عام و نه خاصند

همه همدرد همدگر باشند

هر چه باشد به پای هم باشند

هر که همدرد دردمندان نیست

گوئیا از شمار ایشان نیست

درد دل دارم و دوا این است

درد می نوشم و شفا این است

ذوق رندی ما ز مستان جو

مستی می ز می پرستان جو

تا ز سرّ وجود آگاهم

محرم راز نعمت اللهم

 
 
 
کاشی‌چینی - بازی جورچین ایرانی
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]