گنجور

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱

 

دل در غم عشق یار بستیم

وز درد سر فراق رستیم

از خانه خویش سخت دوریم

وز باده رنج نیک مستیم

از بادیه هوا گذشتیم

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲

 

از صبر نکرده بازگشتم

وز دیده سوز ساز گشتم

چون میل تو سوی جور دیدم

غم جوی و ستم نواز گشتم

بی دل نالان و پوستی خشک

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳

 

همه شب دوش من بیدار بودم

ندیم حسرت و تیمار بودم

ز وصل یار دلبر برنخوردم

ز هجر دوست برخوردار بودم

چو محنت کشتگان اندر تحیر

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴

 

مجمر مهر سوخت چون عودم

چنبر ماه تافت چون رسنم

هم ز محنت چو کوه شد جانم

هم ز کاهش چو کاه گشت تنم

توشه نی که آن دهد قوتم

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵

 

آمد نفس به آخر یک هم نفس ندارم

هم کمترم ز هیچ و هم هیچکس ندارم

جز سوی تاب زلفت از دل اثر نیابم

جز وصل خاک پایت درسر هوس ندارم

بیدادگر نگارا رحمی بکن چو دانی

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶

 

حاصل ز تو جز درد دل ریش ندارم

قسم از لب نوشین تو جز نیش ندارم

یک جان نه که صد جانت فدا باد ولیکن

معذور همی دار که زین بیش ندارم

هر روز خوهی تا که ستانی دل از من

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷

 

ای چهره تو بهار جانم

وی از تو شکفته بوستانم

نقش تو برسته پیش چشمم

نام تو بمانده برزبانم

راز تو بگو که با که گویم

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸

 

برآنم که از روح شاهی کنم

ز دانش فراوان سپاهی کنم

در ایوان حکمت سر یری نهم

به طاق خرد بارگاهی کنم

اگر سر فرود آورد همتم

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹

 

ای کرده همه بدی به جایم

دریاب که شد ز جای پایم

نزد تو کجا برآید ای جان

گر من به طفیل تو برایم

انگشت نمای خلق گشتم

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰

 

تن در بد و نیک یار دادیم

دل در غم آن نگار دادیم

تاجی برسر ز خاکپایش

بر تخت وفاش بار دادیم

همرنگ تو سوی گل نشاندیم

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱

 

زار بکشتی تو از آن می زیم

تا تو بدانی که چسان می زیم

سرزده بی سر چو فلک می روم

دل شده بی دل چو جهان می زیم

هجر که آسان نبود می کشم

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲

 

سرو را چون سوی آن گردون اعلا آمدیم

ابر گشتم ابر کز پستی به بالا آمدیم

بر امید نور دولت سوی گردون تاختیم

وز برای در نعمت سوی دریا آمدیم

تو چو خورشید و این جای چو جوزا اوج تست

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳

 

ای همچو گل مطیع تو با برگ و بانوان

وی همچو گل حسود تو بیرنگ و ناروان

تو سایه خدائی تا روز حشر باد

در سایه همای سریر ترا مکان

چون ذره اند لشکر منصور بی عدد

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴

 

ای صنم ماه روی هر چه توانی مکن

هست ترا جور خوی تا بتوانی مکن

لاله به سنبل مپوش لعل به لؤلؤ مگیر

زاد تو نیک است باز اندک دانی مکن

کرد سبک دل مرا انده هجران تو

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵

 

ای بهار جان و دل بخرام یکره در چمن

غمزه خون خوار را یک باره بر آتش بزن

آتش رخساره بنمای و دل لاله به سوز

تا چمن از عشقت از خود فارغ آید همچو من

گر رخ خوب تو دارد رنگ شاخ ارغوان

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶

 

ای حلقه زلفین تو دام گل و سوسن

هستیم به بوی تو غلام گل و سوسن

زین سان که تو در عشق دو روئی و دورائی

خو پیش تو چون گویم نام گل و سوسن

از دولت رخسار و بنا گوش تو ای جان

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷

 

ای بر فلک رسیده خروش از سماع تو

پر در شده خزانه گوش از سماع تو

در خرمی درآمده جان از جمال تو

وز دائره برون شده هوش از سماع تو

بی گفت و گوی و زحمت ساقی شنیده بود

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸

 

ای ابر گلستان معالی کرم تو

بر قبه عالم زده دولت علم تو

برنده تر از خنجر مریخ حسامت

چالاک تر از کلک عطارد قلم تو

درسایه جاه تو نشینم به حمایت

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹

 

ای مرا بیشه دوستداری تو

همه امید من بیاری تو

در زمانه همی زنند مثل

از لطیفی و بردباری تو

گر مرا خوار داشتی شاید

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰

 

ای صاحب آن دو زلف کوتاه

شب پوش منه تو بر رخ ماه

منمای به آفتاب رویت

کز رشک مباد گم کند راه

منگر به ستاره تا ستاره

[...]

سید حسن غزنوی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode