گنجور

 
سید حسن غزنوی

برآنم که از روح شاهی کنم

ز دانش فراوان سپاهی کنم

در ایوان حکمت سر یری نهم

به طاق خرد بارگاهی کنم

اگر سر فرود آورد همتم

ز تاج سپهرش کلاهی کنم

ندارم بسی تکیه بر سال و ماه

از آن کار سالی به ماهی کنم

چو آیینه جانم از زنگ تن

به پرداخت حاشا که آهی کنم

غذا گر نیابم ز خر کم نیم

قناعت به آب و گاهی کنم

چگوئی بهرزه برای دو نان

ز هر سفله بهرام شاهی کنم

ندارم گناهی چنین خسته ام

مبادا اگر خود گناهی کنم

پناه کریمان مبادا بمن

اگر من بدو نان پناهی کنم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode