ای چهره تو بهار جانم
وی از تو شکفته بوستانم
نقش تو برسته پیش چشمم
نام تو بمانده برزبانم
راز تو بگو که با که گویم
حال تو بگو که از که دانم
از وصل حقیقتی چو ماندم
مپسند که همچنان بمانم
دستوری ده وصال خود را
تا نفریبد زمان زمانم
بی خواب همی خیال جویم
با این همه هم خوش از جهانم
ای سوز فراق تو یقینم
وی ساز وصال تو گمانم
دستی که نمی رسد چه یازم
تیغی که نمی برد چه رانم
تن خرسند است اینکه گه گه
گرد غم از آب می نشانم
تا دلخوشی کند نماند
در معرض خوش دلی روانم
با این همه درد کز تو دیدم
آنم که تو دیده همانم
بردیده نشانم از عزیزی
آنرا که به تو دهد نشانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون با خودم از عدم کم ام کم
چون با تو بوم همه جهانم
بپذیر مرا و رایگان دار
هر چند که رایگان گرانم
ای ناگزران عقل و جانم
وی غارت کرده این و آنم
ای نقش خیال تو یقینم
وی خال جمال تو گمانم
تا با خودم از عدم کمم کم
[...]
ای مهر تو در میان جانم
و ای نام تو بر سر زبانم
تو خوب چو باغ ارغوانی
من زشت چو کشت زعفرانم
از بردن نام و زلف و خالت
[...]
چون با خودم از عدم کم ام کم
چون با تو بوم همه جهانم
بپذیر مرا و رایگان دار
هر چند که رایگان گرانم.
از تف دل آتشین دهانم
زان نام تو بر زبان نرانم
ترسم که چو صبر از غم تو
نام تو بسوزد از زبانم
فریاد کز آتش دل من
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.