گنجور

 
سید حسن غزنوی

ای مرا بیشه دوستداری تو

همه امید من بیاری تو

در زمانه همی زنند مثل

از لطیفی و بردباری تو

گر مرا خوار داشتی شاید

ای همه عز من ز خواری تو

گشتم از غم من سیاه گلیم

زردرو از سپید کاری تو

ماه اگر بر فلک سوار شده است

به عجب مانده از سورای تو

من ترا برکشم مرافکنی

این چنین است دوستداری تو

جور کم کن که قهر خواهم کرد

دشمنان را برای یاری تو