گنجور

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۱

 

به خدایی که قدرت او را

ماه را عاجز محاق کند

کاین دل ریش آرزومندم

تا که با وصلت اتفاق کند

گر زند خنده بر دروغ زند

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۲

 

هر که بر مردمان ستم نکند

کس برو نیز لاجرم نکند

وانکه جان دارد و خرد دارد

خویشتن خیره متهم نکند

وانکه نکند شکایت زشتی

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۳

 

گفت آن کس که در جهان او را

بجز از زحمت جهان ننهند

نام او پختگان آتش لطف

بجز از خام قلتبان ننهند

پیش او زمره سبک روحان

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۴

 

چه فتوی کند خواجه خواجه زاده

که جود طبیعی بدو می پناهد

سلیمان آصف دل آنکس که حلمش

سکونت دهد باد را گر بخواهد

در آنکس که او را به هنگام رفتن

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۵

 

ای جهان کرم سلام علیک

کز سلامت سلامت افزاید

وهم مساح پیشه تا ابد

طول و عرض دلت نپیماید

دفتر مردمی و مردی را

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۶

 

خداوندم ظهیرالدین ادام الله ایامه

که در فضل و هنر جز صدر سلطان را نمی شاید

همی داند به عقل کامل و رای رفیع خود

که چرخ ازرق الازرق و دستان را نمی شاید

نباتی کز فضای بی ثبات او همی روید

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۷

 

شمس یکدست که از دست من و زخم بدم

هر شبی تا به سحر روی به خون می‌شوید

رقعه را دیدم و دانست و یقین گشت مرا

که رخ از اشک به خون مژه چون می‌شوید؟

گر نجس بود سخن‌هاش در آن رقعه رواست

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۸

 

اکنون که روزگار به انصاف می نهد

در دست تو زمانی جهانی به اختیار

بر عادت قدیم به انصاف و عدل کوش

کز سروران رفته همین است یادگار

تا مایلی به مال، بلا همنشین تست

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۹

 

از بلندی نه بر او راه دعای مستجاب

وز حضیضی نه در او راه قضای کردگار

کوه در بلای او باشد بسان پای مور

دشت در پهنای او باشد بسان چشم مار

وهم یابد رنج اگر ماند به عرضش در گذر

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۰

 

چو گیتی بگسترد فرض جلالت

تو اندر جهان فرش نیکی بگستر

بپرور تو در دار دنیا درختی

که در دار عقبی ثوابت دهد بر

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۱

 

به فر دولت تو صد هزار کس هستند

رسیده این به مراد و نشسته آن به سرور

من شکسته دل خسته جان غمگینم

که همچو چشم بد از حضرت تو هستم دور

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۲

 

حکیما درین سبزه گاه ستوران

چو گل نوبت عمر یک روزه بهتر

شکم خواری نفس مادون صفت را

درین قحط سال کرم روزه بهتر

به ماتم سرای فنا چون رسیدی

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۳

 

صفاهان خرم و خوش می نماید

بسان پَرّ شهرآرای طاووس

ولی زین زاغ طبعان کاهل شهرند

نجس شد بال خوش سیمای طاووس

یقین می دان که مجموع سپاهان

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۴

 

کرم پناها! گشتم اسیر آرزویی

خلاص من همه بر جود بی کرانه نویس

منم درین قفص خاک عندلیب ثنات

قلم بخواه و مرا وجه آب و دانه نویس

سخن به صدر تو کمتر نوشته ام زیراک

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۵

 

قسم به واهب عقلی که پیش علم قدیم

یکی است چشمه خورشید و سایه عنقاش

زمین شود ز یکی امر او چو سایه چاه

در آبگون قفس این آفتاب آتش پاش

که هست طمع جمال آفتاب تأثیری

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۶

 

حبر جهان فرید دبیر آنکه در جهان

ملک جهان به تیغ زبان شد مسلمش

قرصی است در دواتش و افعی است در بنانش

کلکی که زهر و مهره چو افعی است باهمش

آن قرص وافعی است که با زهر حادثات

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۷

 

مرا دل نه و دردهای دلی

که عاجز شدستم ز درمان خویش

ندانم من خسته آن کیم؟

که باری نیم بی گمان آن خویش

تن و جان خود می خورم در عنا

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۸

 

زهی سپهر جنابی که عکس خاطر تو

به دست فکر کند عقده ذنب لاحل

اگر ز خدمت خیرالمآب دور افتاد

کسی که هم ز جناب تو یافت قدر و محل

تو مشتری صفتی وین دو سال در تقویم

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۹

 

به جان آفرینی که نزد جلالش

ثناهای بی حد و احصا فرستم

شب تیره چون صبح صادق بر او

نفس های خاموش گویا فرستم

که من بنده چون دیده دلتنگ باشم

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۰

 

غم آباد ایام را آزمودم

به از کنج محنت سرایی ندیدم

به بیماری خویش خرسند گشتم

چو از هیچ شربت شفایی ندیدم

مجیرالدین بیلقانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode