گنجور

 
مجیرالدین بیلقانی

گفت آن کس که در جهان او را

بجز از زحمت جهان ننهند

نام او پختگان آتش لطف

بجز از خام قلتبان ننهند

پیش او زمره سبک روحان

قله قاف را گران ننهند

که مجیر آنکس است کز طمعش

در کف کس خط امان ننهند

اژدها طبع گردد از سخنش

هم سر گنج شایگان ننهند

چون زبانی شود زبانش اگر

مهر احسانش بر زبان ننهند

این چنین تهمتی به بی خردی

بر بزرگان خرده دان ننهند

این دو کلپتره را جواب بسی است

لیکن او را محل آن ننهند

کاشکی داندی که پر هنران

هنر خویش در هوان ننهند

هر که او بر کران نشست از بد

با وی انصاف در میان ننهند

تا تنور آتشین زبان نشود

نانش البته در دهان ننهند

هر که در قدح کم ز مدح آید

لقبش کامل البیان ننهند

وانکه چون آستان فتد در پای

پیش او سر بر آستان ننهند

در دل سوسن ار نه حربه کشد

زر حل کرده رایگان ننهند

تخت خورشید اگر نه تیغ زند

بر سر چارم آسمان ننهند