گنجور

 
مجیرالدین بیلقانی

مرا دل نه و دردهای دلی

که عاجز شدستم ز درمان خویش

ندانم من خسته آن کیم؟

که باری نیم بی گمان آن خویش

تن و جان خود می خورم در عنا

چو شمعم همه ساله مهمان خویش

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode