گنجور

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۱

 

چون غنچه گر به جیب تأمل فرو روی

در رنگ و بوی همچو رگ گل فرو روی

رزق تو را کنند گهرهای آبدار

گر چون صدف به بحر توکل فرو روی

در حشر بی رفیق مرو جانب صراط

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۲

 

شمع بزمی و چو یوسف به نظر می‌آیی

از کدام انجمن ای جان پدر می آیی

نیست مرغان چمن را خبر از آمدنت

بس که چون بوی گل و باد سحر می‌آیی

سرو چون سایه نفس سوخته در دنبالت

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۳

 

کفر و دین یکسان بود در مذهب دیوانگی

جنگ با کونین دارد مشرب دیوانگی

یا معلم لیلی و مجنون ندارند احتیاج

عشق استادی کند در مکتب دیوانگی

خاک صحرا را به رقص آورد شور گردباد

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۴

 

گر در خط بتان به تأمل فرو روی

چون آب و رنگ بر روق گل فرو روی

دستت دکان مشک فروشان چین شود

چون شانه گر در آن خم کاکل فرو روی

از بزم این گروه که دورش بود جنون

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۵

 

از کدامین چمن ای سرو روان می آیی

همچو گل برزده دامان به میان می آیی

چین به ابرو زده چشم لبالب و غضب

ترکش ناز پر از تیر و کمان می آیی

ماه را پیرهن هاله به تن چاک شده

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۶

 

گل به سر بر زده و پا به حنا می آیی

سرو من از چمن نشو و نما می آیی

هر که از دور تو را دید جوان می گردد

تازه روز چون خضر از آب بقا می آیی

گل کند غنچه صفت خنده خود را پنهان

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۷

 

همچو گل کیسه لبالب ز درم می آیی

لب پر از خنده چو ارباب کرم می آیی

نقش پای تو مرا قبله نما می گردد

همچو آهو ز بیابان حرم می آیی

نرگس از دیدن رخسار تو دیوانه شود

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۸

 

گل به سر برزده از سیر چمن می آیی

خنده بر لب گره ای غنچه دهن می آیی

امشب ای ماه کجا ساخته باده کشتی

می روی از خود و گاهی به سخن می آیی

شود آزرده میان تو در آغوش نظر

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۹

 

به کوی انتظاری آرمیدن ها چه می دانی

گل از شاخ نهال صبر چیدن ها چه می دانی

هنوز هم شیر از لبهای شیرین در قدح داری

شراب تلخ ناکامی چشیدن ها چه می دانی

نگه از گوشه چشم تو سر بیرون نمی آرد

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۰

 

فلک از کهکشان چون سینه چاکست پنداری

زمین از جوش غمناکان سر خاکست پنداری

به چشم خونفشانم گر کنی نظاره مژگان را

به گرداب اوفتاده مشت خاشاکست پنداری

کرم کیفیتی چون باده بخشد جان سایل را

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۱

 

تا لبت نام برآورده به شیرین سخنی

طوطیان را به سر افتاده غم کوهکنی

گردبادم به بیابان شده ام سرگردان

دامن دشت جنون است به دوشم کفنی

بسمل فتنه چشمان تو آهوی خطا

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۲

 

تا کی ای بلبل به دنبال هنر افتد کسی

به که همچون غنچه بر سودای زر افتد کسی

از خبرداری ز من گشتند یاران بی خبر

باخبر باشند از خود بی خبر افتد کسی

دستم از بهر خدا ای عیسی مریم بگیر

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۳

 

به سوی کلبه ام ای سیمبر نمی آیی

خبر نکرده چرا بی خبر نمی آیی

ز چشم من شده یی چون پری به شیشه نهان

چه دیده یی که مرا در نظر نمی آیی

ز تشنگی لب من گشته خشک همچو صدف

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۴

 

چرا به کلبه ام ای دلربا نمی آیی

به سویم ای چمن دلگشا نمی آیی

به بنده خانه خود پا نمی نهی هرگز

تو پادشاهی و سوی گدا نمی آیی

چو غنچه صد گره افتاده است در کارم

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۵

 

به خواب آمد مرا لیلی وشی چون سرو موزونی

شدم بیدار هر مو بر سرم شد بید مجنونی

می گل پیرهن را با توجه شیر می سازم

ز قرص ماهتاب آورده ام بر دست صابونی

کجا می می کشیدی ای مه عاشق نواز من

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۶

 

دمید خط و در آغوش من نمی آیی

بهار گشت و به سیر چمن نمی آیی

تو بوی یوسف مصری و من چو یعقوبم

چرا برون شده از پیرهن نمی آیی

ز وعده های تو شد گوهر دل من آب

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۷

 

چرا به کلبه ام ای لاله رو نمی آیی

برآمده ز چمن همچو بو نمی آیی

نشسته ام به رهت سینه را سپر کن

چو تیغ بر سرم ای جنگجو نمی آیی

گشاده به خیال تو همچو گل آغوش

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۸

 

قدت در چشم خود جا کرده ام ای دوست می رنجی

نهالت گفته ام سرو لب این جوست می رنجی

شد از نظاره رخسار تو گلدسته مژگانم

نگاهم مارپیچ طاق این ابروست می رنجی

به فکر روی تو عمریست من پشت خمی دارم

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۹

 

به سوی کلبه ام ای نازنین دوش آمدی رفتی

ز احوالم نپرسیدی و خاموش آمدی رفتی

سخن ناگفته بنشستی خرابت من کبابت من

ز جام حسن می نوشیده بیهوش آمدی رفتی

چو بلبل ناله زار من ای بی رحم نشنیدی

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۰

 

چرا به کلبه ام مهربان نمی آیی

به دستگیری این ناتوان نمی آیی

در انتظار تو چشمم شدست خانه نشین

قدم نهاده تو ای میهمان نمی آیی

گشاده شب همه شب همچو هاله آغوشم

[...]

سیدای نسفی
 
 
۱
۲۶
۲۷
۲۸