گنجور

 
سیدای نسفی

همچو گل کیسه لبالب ز درم می آیی

لب پر از خنده چو ارباب کرم می آیی

نقش پای تو مرا قبله نما می گردد

همچو آهو ز بیابان حرم می آیی

نرگس از دیدن رخسار تو دیوانه شود

ای پریرو ز گلستان ارم می آیی

می چو در شیشه رود بحر عطا جوش زند

مست در پیرهن برگ کرم می آیی

از غم ابرویت ای ماه هلالی شده ام

می روی از سر بالینم و کم می آیی

همره غیر ز پیش نظرم می گذری

تا کی ای عربده جو بهر ستم می آیی

سیدا هر نفس از خویش فنا می گردد

باز برگشته ز صحرای عدم می آیی