گنجور

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱ - آتشی در خرمن

 

عشق آمد دامن جانم گرفت

شحنهٔ شوقم گریبانم گرفت

عشوه‌ای فرمود چشم کافرش

زاهد دین گشت و ایمانم گرفت

رشته ای در کف ز زلف سر کشش

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲ - تعبیر خواب

 

خواب دیدم که همی خون ز کنارم می‌رفت

رفت تعبیر که از قلب فگارم می‌رفت

به هوای سر زلفین خم اندر خم او

از کف صبر و وفا رشتهٔ تارم می‌رفت

شام هجران تو، از اوّل شب تا به سحر

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳ - دام و دانه

 

دلی که در خم زلف، شانه می‌طلبد

چو طایری است که شب، آشیانه می‌طلبد

ز شوق خال تو، دل می‌تپد در آن خم زلف

حریص بین، که به دام است و، دانه می‌طلبد

دلم به خانه خرابی خویش می‌گرید

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴ - نظاره

 

جلوهٔ روی تو آفتاب ندارد

نشئهٔ ماء تو را شراب ندارد

طرّه مده پیچ و تاب، باز کن از هم

غالیه آنقدر پیچ تاب ندارد

زلف تو بر روی تو بود، عجبی نیست

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵ - شب هجران

 

دیده در هجر تو شرمندهٔ احسانم کرد

بس که شب‌ها گهر اشک به دامانم کرد

عاشقان دوش ز گیسوی تو دیوانه شدند

حال آشفتهٔ آن جمع پریشانم کرد

تا که ویران شدم آمد به کفم گنج مراد

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶ - سفر با او

 

بی شاهد و شمع و شکر و می، چه توان کرد؟

بی بربط و طنبور و دفّ و نی، چه توان کرد؟

سر کرد قدم در طلب او به ره عشق

این مرحله را گر نکنم طی، چه توان کرد؟

بردار یکی توشه که هنگام عزیمت

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷ - بهانه

 

دلبر به من رسید و جفا را بهانه کرد

افکند سر به زیر، حیا را بهانه کرد

آمد به بزم و، دید من تیره روز را

ننشست و رفت، تنگی جا را بهانه کرد

رفتم به مسجد از پی نظارهٔ رخش

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸ - زخم و مرهم

 

تا صبا شانه بر آن زلف خم اندر خم زد

آشیان دل صد سلسله را، برهم زد

تابش حسن تو در کعبه و بتخانه فتاد

آتش عشق تو، بر محرم و نامحرم زد

تو صنم قبلهٔ صاحب نظرانی امروز

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹ - دل گمشده

 

گرهی از خم آن زلف چلیپا وا شد

هرکجا بود، دل گمشده‌ای پیدا شد

گر به آهوی ختا، نسبت چشمت دادیم

گنه از جانب او نیست، خطا از ما شد

گندم خال تو در خُلد، ره آدم زد

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰ - غوغای محشر

 

نه تنها بندهٔ بالای موزونت صنوبر شد

علم شد، سردوبان شد، نیشکر شد، نخل نوبر شد

نه تنها گل ز نرمی شرمگین شد پیش اندامت

کتان شد، پرنیان شد، حلّه شد، دیبای اخضر شد

نه تنها شور بر پا شد که دوش از بزم ما رفتی

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۳۱ - چشمه، دریا، قطره

 

حلقه حلقهٔ زلفش، تا ز باد لرزان شد

باد شد عبیر افشان، نرخ مشک ارزان شد

هم ز گردش چشمش حال ما دگرگون شد

هم ز حلقهٔ زلفش، جمع ما پریشان شد

مشکل مرا ای دل بود نقطه‌ای موهوم

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۳۲ - خمخانه حق

 

شام هجران مرا صبح نمایان آمد

محنت آخر شد و اندوه به پایان آمد

نفس باد صبا باز مسیحائی کرد

مگر از زلف خم اندر خم جانان آمد

شکر ایزد که دگر بار، به کوری رقیب

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۳۳ - همت مردانه

 

ای خوش آنانکه قدم بر در میخانه زدند

بوسه دادند لب ساقی و پیمانه زدند

به حقارت منگر باده کشان را، کاین قوم

پشت پا بر فلک از همّت مردانه زدند

خون من باد حلال لب شیرین دهنان

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴ - صید دل

 

دلبرم گر به تبسّم لب خود باز کند

کی مسیحا به جهان دعوی اعجاز کند؟

دین و دل، هر دو به یکبار به تاراج برد

در صف سیمبران گر سخن آغاز کند!

رونق مهر و قمر افکند از اوج فلک

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۳۵ - بازار سنبل

 

ترک من، چون حلقهٔ مشکین کاکل بشکند

لاله را دلخون کند، بازار سنبل بشکند

ور خرامان سرو گلنارش کند میل چمن

سرو را از پا در اندازد، دل گل بشکند

تا هلال ابروی جانان ز چشمم دور شد

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۳۶ - چشم هندو

 

یاد از آن روزی که کس را ره در این محضر نبود

ما و دل بودیم و غیر از ما کس دیگر نبود

آشنا با لعل جانبخش تو هر شب تا سحر

وقت مستی جز لب ما و لب ساغر نبود

زلف جادویش چنین جادوگری بر سر نداشت

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۳۷ - ماجرای دل

 

گفته بودی که بیائی، غمم از دل برود

آنچنان جای گرفته است که مشکل برود

پایم از قوت رفتار، فرو خواهد ماند

خنک آن کس که حذر کرد، پی دل برود

گر همه عمر، نداده است کسی دل به خیال

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۳۸ - تلخ و شیرین

 

گر ز درم آن مه دو هفته درآید

بخت جوان، وقت پیریم به سر آید

گر بر غلمان برند صفحهٔ رویش

حور بهشتی چو دیو در نظر آید

پای اگر می‌نهی، به دیدهٔ من نه

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۳۹ - مژدۀ دیدار

 

به گوشم مژده‌ای آمد که امشب یار می‌آید

به بالین سرم آن سرو خوشرفتار می‌آید

کبوتر وار، دل پر می‌زند در مجمر حسنش

چنان تسکین دلم کان آتشین رخسار می‌آید

همی در انتظارم، کی شود یارم ز در، داخل

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۴۰ - نقاش تقدیر

 

سالها قد تو را خامهٔ تقدیر کشید

قامتت بود قیامت که چنین دیر کشید

خواست رخسار تو با زلف گره گیر کشد

فکرها کرد که باید به چه تدبیر کشید

مدتی چند بپیچید به خود و آخر کار

[...]

شاطر عباس صبوحی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode