گنجور

 
شاطر عباس صبوحی

نه تنها بندهٔ بالای موزونت صنوبر شد

علم شد، سردوبان شد، نیشکر شد، نخل نوبر شد

نه تنها گل ز نرمی شرمگین شد پیش اندامت

کتان شد، پرنیان شد، حلّه شد، دیبای اخضر شد

نه تنها شور بر پا شد که دوش از بزم ما رفتی

بلا شد، فتنه شد، آشوب شد، غوغای محشر شد

نه تنها یاسمن شد سخرهٔ سیمین بنا گوشت

سمن شد، نسترن شد، لاله شد، نسرین صد پر شد

نه تنها مدّعی شد کامران از زلف پر چینت

صبا شد، شانه شد، مشّاطه شد، عنبرچهٔ زر شد

نه تنها شد صبوحی از غم هجران تو محزون

فغان شد، ناله شد، خونین جگر شد، دیده تر شد