حلقه حلقهٔ زلفش، تا ز باد لرزان شد
باد شد عبیر افشان، نرخ مشک ارزان شد
هم ز گردش چشمش حال ما دگرگون شد
هم ز حلقهٔ زلفش، جمع ما پریشان شد
مشکل مرا ای دل بود نقطهای موهوم
چون دهان او دیدم، مشکل من آسان شد
شیخ شد به کیش عشق، دین خود بداد از دست
گمرهی به ره آمد، کافری مسلمان شد
زلف را به رخ افشان کرد و صبح ما تاریک
کفر را تماشا کن کو حجاب ایمان شد
از غم فراق او، حال دل اگر پرسی
چشمه بود دریا گشت، قطره بود عمان شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و جذابیت معشوقهاش اشاره میکند و تأثیر عمیق او بر روح و احساسات خود را توصیف میکند. زلفهای او همچون حلقههایی هستند که در باد میرقصند و عطری بینظیر را منتشر میکنند. چشمهای او حال و روز شاعر را دگرگون کرده و جمع دوستانش را پریشان میسازد. شاعر از سختیهای خود و احساس ناامیدیاش سخن میگوید، اما وقتی به لبهای معشوقهاش نگاه میکند، مشکلاتش حل میشود. او همچنین به دگرگونی عمیق معشوقهاش در عشق اشاره میکند که اعتقادات قبلیاش را رها کرده است. در نهایت، شاعر از غم فراق میگوید و میگوید که دلش از غم او به عمق دریا میرسد.
هوش مصنوعی: زلفهای او که به صورت حلقه حلقه در آمدهاند، به قدری تحت تأثیر باد قرار میگیرند که بوی خوش و عطر آنها در فضا پخش میشود و در نتیجه، قیمت عطر مانند مشک کاهش پیدا میکند.
هوش مصنوعی: چشمان او سبب تغییر حال ما شد و حلقههای موی او نیز باعث شد جمع ما در هم بریزد و پریشان گردد.
هوش مصنوعی: مشکل من، ای دل، شبیه یک راز نامشخص بود، اما وقتی دهان او را دیدم، همه چیز برای من ساده شد.
هوش مصنوعی: شیخ به عشق پیوست و دینش را رها کرد. از راهی که به گمراهی میرفت، بازگشت و کسی که سابقاً کافر بود، مسلمان شد.
هوش مصنوعی: زلف را به رخ افشان کرد و صبح ما تاریک، به تماشای کفر بپرداز که مانع ایمان شده است.
هوش مصنوعی: اگر حال دلم را بپرسی، از غم جدایی او به قدری شعف و اندوه دارم که مثل یک چشمه کوچک به یک دریا بزرگ تبدیل شدهام و حتی قطرهای از آن به عمان رسیده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا پری به عرض آمد موج شیشه عریان شد
پیرهن ز بس بالید دهر یوسفستان شد
جلوهاش جهانی را محو بیخودیها کرد
آینه دکان بر چین جنس حیرت ارزان شد
خاک من به یاد آورد چهره عرقناکش
[...]
نفس نامسلمانم از گنه پشیمان شد
راهبی به راه آمد کافری مسلمان شد
دانههای خال او دام راه آدم گشت
حلقههای موی او مار حلق شیطان شد
از سیاهی بختم زلف یار در هم گشت
[...]
جعد طرهاش دیدم خاطرم پریشان شد
یاد عارضش کردم کلبهام گلستان شد
درس محنتش خواندم مشکلاتم آسان شد
محو جلوهاش گشتم تا رخش نمایان شد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.