گنجور

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶

 

حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست

دانش‏اندوز که اسباب جهان این همه نیست

علت غائی دل دوستی آل نبی است

همه اینست وگرنه دل و جان این همه نیست

از بهشت و لب جو صحبت ایشان غرض است

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷

 

یا رب سببی ساز که آن ختم امامت

باز آید و برهاندم از غم به سلامت

خاک ره آن یار سفر کرده بیارید

تا چشم جهان بین کنمش جای اقامت

فریاد که از شش جهتم راه ببستند

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸

 

سئوال طلعت از آن حضرت ارچه بی‏ادبی است

زبان خموش ولیکن دهان پر از عربی است

نهفته حق رخ و باطل به عشوه جلوه‏کنان

بسوخت عقل ز حیرت که این چه بوالعجبی است

ز شوق نور حضورش بسوخت دل آری

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹

 

برو به کار خود ای واعظ این چه فریاد است

ببین به جای که بنشسته‏ای چه بیداد است

به کام تا نرساند مرا هوای امام

نصیحت همه عالم به گوش من باد است

اگرچه شوق حضورش خراب کرد مرا

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰

 

بیا بیا که ز هجر تو کار دل زاریست

ز دست رفت دل و کار وقت دلداری است

به آستان تو مشکل توان رسید آری

عروج بر فلک سروری به دشواری است

وصال او طلبیدن نه کار هر خامی است

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۱

 

مردم دیده ما جز به رهت ناظر نیست

دل سرگشته ما غیر تو را ذاکر نیست

اشکم احرام طواف حرمت می‏بندد

گرچه از خون دل خویش دمی طاهر نیست

بسته دام قفس باد چو مرغ وحشی

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۲

 

دل سراپرده محبت اوست

دیده آئینه ‏دار طلعت اوست

سر و جانم فدای خاک رهش

تن زارم برای خدمت اوست

تا «نُریدُ نَمُنّ» حق فرمود

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۳

 

کس نیست که او منتظر وصل شما نیست

جان نیست که آن خاک ره آل عبا نیست

حق معرفت مهر شما در دل ما کاشت

این شدت شوق و شعف از جانب ما نیست

کس نیست که آن قدر شما را نشناسد

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴

 

روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست

در پرده‏ای هنوز و صدت عندلیب هست‏

مردیم از فراق تو ای عیسی زمان

آیا ز خوان وصل تو ما را نصیب هست؟

هر جا روم خیال تو در دیده من است

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۶

 

رواق منظر چشم من آشیانهٔ تست

کرم نما و فرود آ که خانه خانهٔ تست

نداده‌‏ام به کسی نقد دل به جز مهرت

درِ خزانه به مهر تو و نشانهٔ تست

به تن مقصرم از دولت ملازمتت

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۷

 

راز دل با تو گفتنم هوس است

خبر دل شنفتنم هوس است

بفرست از برت نسیم وصال

غنچه دل شکفتنم هوس است‏

با تویی خویشتن به خلوت انس

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۸

 

ای تو ما را راحت جان الغیاث

دردها را جمله درمان الغیاث

ای سر و سرکرده هر سروری

نیست ما را بی تو سامان الغیاث

قائم آل پیامبر دستگیر!

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۹

 

توئی به جای دو جدت سر جهان را تاج

سزد که از رؤسای جهان ستانی باج

ز چه برآ و جهان را چو آب روشن کن

به روشنائی روشن‏تر از شب معراج

برآی تو ز تو گیرد چراغ عقل فروغ

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۰

 

تو را امام زمان گر در اختفاست صلاح

صلاح ما همه آنست کان تو راست صلاح

نمود غیبت تو سرّ جاعل الظلمات

ظهور کن، بنما سرّ فالق الاصباح

فروغ طلعت تو دیده را کند روشن

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۱

 

ز هجر مهدی هادی است کار و بارم تلخ

گذشت زین غم جانسوز روزگارم تلخ

شراب وصل تو روزی شود مگر روزی

که در خیال جز اینست هرچه آرم تلخ‏

حلاوتی ز عبادت نمی‏چشم بی تو

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲

 

گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شود

پیش پائی به چراغ تو ببینم چه شود

یارب اندر کنف سایه مولای زمان

که من سوخته یک دم بنشینم چه شود

آخر ای خاتم انوار هدایت آثار

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۳

 

دست از طلب ندارم تا کام من برآید

یا تن رسد به جانم یا جان ز تن برآید

بنمای رو که جان‏ها گردد فدای رویت

بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید

هر قوم راست راهی، شاهی و قبله‏گاهی

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۴

 

صد شکر که نخل سخنم خوش ثمر افتاد

اظهار غم شوق امامم به سر افتاد

آمد به زبان قصه پر غصه مهدی

وان راز که بر دل بنهفتم به در افتاد

از دشمن ایشان طمع خیر مدارید

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۵

 

نه هر که روی نبی دید سروری داند

نه هر که آینه سازد، سکندری داند

کسی که اکثر عمرش به بت‏پرستی رفت

چسان هدایت دین پیمبری داند؟

کسی که در ره دین کج نهد قدم ز اول

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۷

 

همای اوج سعادت به دام ما افتد

امام را گذر ار بر مقام ما افتد

حباب‏وار براندازم از نشاط کلاه

میئی ز معرفتش گر به جام ما افتد

ز سلسبیل معارف که نوشد او یا رب

[...]

فیض کاشانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۷
sunny dark_mode