گنجور

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۱

 

که گوید از من آزرده دل با بی وفا یاری؟

که نه کس جز فنون بی وفائی کرد ارشادش

که ای بی مهر اکنون خسته جانی را که میخواهی

مدام از هجر خود آزرده نه از وصل خود شادش

ز آزارت به گردون می رسد پیوسته افغانش

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۲

 

فرید دهر آقا خان که بودش

عیان شخص بزرگی از شمایل

همه تعریف او ذکر طوایف

همه توصیف او قول قبایل

حمید اخلاق او عندالصنادید

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۳

 

شرم از ابروی آن ابرو کمان کرد آسمان

زان هلال عید را امشب نهان کرد آسمان

ساقی از بهر صبوح عید می در جام خواست

خون به جام میگساران آسمان کرد آسمان

دختر رز را که ساقی پرده از رخ برگرفت

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۴

 

امیر فلک آستان فخر گیتی

خدیو ملک پاسبان خان دوران

سپهر ایالت جهان عدالت

طراز جلالت محمد تقی خان

کرم گستری کز پی بذل دستش

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۵

 

فرمانروای گردون رفعت علی نقی خان

کایوان همت اوست برتر ز سقف گردون

آن سرور فریدون شوکت که نعل اسبش

زیبد اگر زند طعن بر افسر فریدون

از رشک مه رایش در جیب دست موسی

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۶

 

خان جم شوکت خدیو آسمان رفعت حسین

آنکه ساید رایت جاهش به فرق فرقدان

آنکه بارایش کم از فلس است صد گنج گهر

آنکه با حلمش کم از کاهی است صد کوه گران

از عطا بحریست طبعش لیک بحری بی کنار

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۷

 

بعد قرنی خواستم تقویمی از سال جدید

از توای سر خیل ارباب نجوم آقا حسین

از صبوری دل به مایوسی کشیدم عاقبت

ای فلک را از تو زیب و اختران را از تو زین

بس نکو گفت آنکه گفت، الصبر مفتاح الفرج

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۸

 

خان فلک اجلال حسین آنکه بنا کرد

محکم تر از ارکان بهشت این دو سراچه

آن رتبت بستان جلالت که از او شد

زیبنده چو بستان بهشت این دو سراچه

زایوان فلک قصر جلالش بود ارفع

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۹

 

شاها بقای عهد شباب از شراب خواه

بهر درنگ عمر ز ساقی شتاب خواه

خواهی اگر مفرح روح و غذای جان

از جام گوهرین می چون لعل ناب خواه

بزم تو چون سپهر و سپهریست باسکون

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۰

 

سلطان چرخ از ماه نو بر فرق افسر یافته

وز موکب عید صیام آفاق زیور یافته

بگرفته برکف جام می ساقی به بانگ چنگ و نی

بر آب حیوان برده پی هر لب که ساغر یافته

ساغر چو آبی با صفا می آتشی بیضاضیا

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۱ - تبریک عید و مدح

 

جابر ایوان حمل زینب ده خاور گرفته

یا مکان بر تخت جم شاه فریدون فر گرفته

بزمگاه جشن عید شه زدست درفشانش

همچو گردون گوئیا پیرایه از اختر گرفته

محفل آرای قدر دربار گاه خسروی، جا

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۲ - معما در وصف خورشید و مدح

 

چیست آن لعبت که دهر از منظرش زیور گرفته؟

گرچه برقع از سه نیلی پرده بر منظر گرفته

روز چون آئینه صیقل داده روی خویشتن را

شب زعکس آن فروغ آئینه دیگر گرفته

گه نظیرش گشته از کتف پیمبر آشکارا

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۳ - مدیحه

 

از جرعه جام گوهری لؤلؤ لا لا ریخته

یا دست ساقی بر ثری عقد ثریا ریخته

ریزد خم از جوش شراب از حلق یاقوت مذاب

این بحر جوشان بین کز آب آتش بر اعضا ریخته

آن لعبت ترسانگر از لب مسیح آسانگر

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۴ - تبریک عید و مدح

 

عید است و بر کاخ حمل زد تکیه شاه خاوری

چون خسرو کیوان محل بر صدر تخت گوهری

از بیم بانگ گاودم گاو فلک ره کرده گم

وز غرش روئینه خم خاک از سکون آمد بری

خرطوم هر پیل دمان کوهی معلق زآسمان

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۵

 

فرید روی زمین زین عابدین که رخت

به چرخ عزو شرف کرده مهری و ماهی

ایا سپهر مکانی که زهره و کیوان

به درگه تو کند این غلامی، آن داهی

ایا رفیع جنابی که شاه قدر ترا

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۶

 

فلان گنده بینی را نظر کن

که او را غیر خود بینی نبینی

زند از میرزائی لاف و در وی

هم استعداد تا بینی نبینی

بجز دیوانه یا مصروعی او را

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۷

 

جهان علم و بحر فضل و کوه حلم ای کآمد

سپهر مجد و برج فضل را قدرت ثریائی

زهی ذات همایون تو کاندر عرصهٔ عالم

چنان باشد که باشد در میان قطره دریائی

نظیرت در هنر مانند عنقا بود در عالم

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۸ - مرثیه درباره ی فوت صباحی بید گلی

 

هزار افسوس از حاجی سلیمان صباحی آن

که صبح معرفت را بود رایش مهر تابانی

دریغ و درد از آن گنج حقایق آنکه بود او را

درون بحر گهر زائی برون ابر در افشانی

به علم انکار کردی صد فلاطون را به تحقیقی

[...]

سحاب اصفهانی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode