گنجور

 
سحاب اصفهانی

شاها بقای عهد شباب از شراب خواه

بهر درنگ عمر ز ساقی شتاب خواه

خواهی اگر مفرح روح و غذای جان

از جام گوهرین می چون لعل ناب خواه

بزم تو چون سپهر و سپهریست باسکون

خورشید آن زساغر چون آفتاب خواه

این قصه را که باده کند طی حساب عقل

افسانه چون عقوبت روز حساب خواه

سرچشمه ی حیات بجز لعل یار نیست

بی منت سکندر را زین چشمه آب خواه

هر در که بست دست قضا بر جهانیان

مفتاح رمح تست از او فتح باب خواه

کان گر شد از نوال تو خالی ززر ناب

از جرم اختران فلک سیم ناب خواه