گنجور

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۱

 

چنانم از هوس لعل شکرستانی

که می‌برآیدم از غصه هر نفس جانی

امید بر سر زلفش به خیره می‌بندم

چگونه جمع کند خاطر پریشانی؟

در آن دلی، که ندارم، همیشه می‌یابم

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۲

 

سر عشقت کس تواند گفت؟ نی

در وصفت کس تواند سفت؟ نی

دیدهٔ هر کس به جاروب مژه

خاک درگاهت تواند رفت؟ نی

از گلستان جمال دلگشات

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۳

 

کی بود کین درد را درمان کنی؟

کی بود کین رنج را آسان کنی؟

کی بسازی چارهٔ بیچاره‌ای؟

بی‌دلی را کی دوای جان کنی؟

کی برون آیی ز پرده آشکار؟

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۴

 

نگویی باز: کای غم خوار چونی؟

همیشه با غم و تیمار چونی؟

کجایی؟ با فراقم در چه کاری؟

جدا افتاده از دلدار چونی؟

مرا دانی که بیمارم ز تیمار

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۵

 

بیا، تا بیدلان را زار بینی

روان خستگان افگار بینی

تن درماندگان رنجور یابی

دل بیچارگان بیمار بینی

به کوی عاشقان خود گذر کن

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۶

 

ای خوشتر از جان، آخر کجایی؟

کی روی خوبت با ما نمایی؟

بی‌تو چنانم کز جان به جانم

هر سو دوانم، آخر کجایی؟

بیمار خود را می‌پرس گه گه

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۷

 

ای ربوده دلم به رعنایی

این چه لطف است و آن چه زیبایی؟

بیم آن است کز غم عشقت

سر بر آرد دلم به شیدایی

از خجالت خجل شود خورشید

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۸

 

بود آیا که خرامان ز درم بازآیی؟

گره از کار فروبستهٔ ما بگشایی؟

نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگی

گذری کن: که خیالی شدم از تنهایی

گفته بودی که: بیایم، چو به جان آیی تو

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۹

 

بیا، که بی‌تو به جان آمدم ز تنهایی

نمانده صبر و مرا بیش ازین شکیبایی

بیا، که جان مرا بی‌تو نیست برگ حیات

بیا، که چشم مرا بی‌تو نیست بینایی

بیا، که بی‌تو دلم راحتی نمی‌یابد

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰

 

پسرا، ره قلندر سزد ار به من نمایی

که دراز و دور دیدم ره زهد و پارسایی

پسرا، می مغانه دهی ار حریف مایی

که نماند بیش ما را سر زهد و پارسایی

قدحی می مغانه به من آر، تا بنوشم

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۱

 

چه بود گر نقاب بگشایی؟

بی‌دلان را جمال بنمایی؟

مفلسان را نظاره‌ای بخشی؟

خستگان را دمی ببخشایی؟

عمر ما شد، دریغ! ناشده ما

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۲

 

در کوی تو لولیی، گدایی

آمد به امید مرحبایی

بر خاک درت گدای مسکین

با آنکه نرفته بود جایی

از دولت لطف تو، که عام است

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۳

 

دلی دارم، چه دل؟ محنت سرایی

که در وی خوشدلی را نیست جایی

دل مسکین چرا غمگین نباشد؟

که در عالم نیابد دل‌ربایی

تن مهجور چون رنجور نبود؟

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۴

 

ز اشتیاق تو جانم به لب رسید، کجایی؟

چه باشد ار رخ خوبت بدین شکسته نمایی؟

نگفتیم که: بیایم، چو جان تو به لب آید؟

ز هجر جان من اینک به لب رسید کجایی؟

منم کنون و یکی جان، بیا که بر تو فشانم

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۵

 

ز دو دیده خون فشانم، ز غمت شب جدایی

چه کنم؟ که هست اینها گل خیر آشنایی

همه شب نهاده‌ام سر، چو سگان، بر آستانت

که رقیب در نیاید به بهانهٔ گدایی

مژه‌ها و چشم یارم به نظر چنان نماید

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۶

 

زهی! جمال تو رشک بتان یغمایی

وصال تو هوس عاشقان شیدایی

عروس حسن تو را هیچ در نمی‌یابد

به گاه جلوه‌گری دیدهٔ تماشایی

بدین صفت که تویی بر جمال خود عاشق

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۷

 

سحرگه بر در راحت سرایی

گذر کردم شنیدم مرحبایی

درون رفتم، ندیمی چند دیدم

همه سر مست عشق دلربایی

همه از بیخودی خوش وقت بودند

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۸

 

کشید کار ز تنهاییم به شیدایی

ندانم این همه غم چون کشم به تنهایی؟

ز بس که داد قلم شرح سرنوشت فراق

ز سرنوشت قلم نامه گشت سودایی

مرا تو عمر عزیزی و رفته‌ای ز برم

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۹

 

همی گردم به گرد هر سرایی

نمی‌یابم نشان دوست جایی

وگر یابم دمی بوی وصالش

نیابم نیز آن دم را بقایی

وگر یک دم به وصلش خوش برآرم

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۰

 

شدم از عشق تو شیدا، کجایی؟

به جان می‌جویمت جانا، کجایی؟

همی پویم به سویت گرد عالم

همی جویم تو را هر جا، کجایی؟

چو تو از حسن در عالم نگنجی

[...]

عراقی
 
 
۱
۱۳
۱۴
۱۵
۱۶
۱۷
sunny dark_mode