نگویی باز: کای غم خوار چونی؟
همیشه با غم و تیمار چونی؟
کجایی؟ با فراقم در چه کاری؟
جدا افتاده از دلدار چونی؟
مرا دانی که بیمارم ز تیمار
نپرسی هیچ: کای بیمار چونی؟
نیاری یاد از من: کای ز غم زار
درین رنج و غم بسیار چونی؟
مرا گرچه ز غم جان بر لب آمد
نخواهی گفت: کای غم خوار چونی؟
تو گرچه بینیم غلتان به خون در
نگویی آخر: ای افگار چونی؟
سحرگه با خیالت دیده میگفت:
که هر شب با من بیدار چونی؟
خیالت گفت: کآری نیک زارم
ز بهر تو، که هر شب زار چونی؟
سگ کویت عراقی را نگوید
شبی: کای یار من، بی یار چونی؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از شاعر غمگینی است که از دل شکسته و تنهایی خود سخن میگوید. او از محبوبش میپرسد چرا به او توجهی ندارد و حالش را نمیپرسد. شاعر به شدت دچار درد و رنج است و احساس میکند که محبوبش هیچ نسبت به غمش بیتوجهی میکند. او بیان میکند که حتی وقتی در درد و رنج است، محبوبش غم خود را نمیفهمد و از او خبر نمیگیرد. احساس یأس و تنهایی شاعر به وضوح در این ابیات نمایان است و در عین حال به یاد محبوب روزها و شبهایی را که با او بوده، میپردازد.
هوش مصنوعی: نگو باز که چطور میگذرانم؟ همیشه همراه غم و دلهوره هستم.
هوش مصنوعی: بیا ببینم کجایی؟ وقتی مرا به دوریات رها کردهای، مشغول چه کارهایی هستی؟ چطور میتوانی بدون معشوقت زندگی کنی؟
هوش مصنوعی: مدتهاست که مریضم و هیچکس از حال و روزم نمیپرسد؛ انگار کسی نمیخواهد بداند که حال من چطور است.
هوش مصنوعی: یادی از من نکن: تو که در این فراق و غم بزرگ در چه حالی هستی؟
هوش مصنوعی: اگرچه غم و اندوه مرا به مرز جانم رسانده، تو هرگز نخواهی گفت که: ای غم، حالت چگونه است؟
هوش مصنوعی: هرچند تو را در حالتی سخت و دردناک میبینم که به خون غلتیدهای، اما نمیگویی که آخر چه بر سر تو آمده است و چه احساسی داری؟
هوش مصنوعی: در صبح زود، چشمانم به یاد تو صحبت میکرد و میگفت که هر شب تو بیدار هستی و به من فکر میکنی؟
هوش مصنوعی: در خیال تو گفته میشود که من به خاطر تو به طور بینهایت ناراحت و آشفتهام. پس چرا هر شب اینگونه غمگین و پریشان هستی؟
هوش مصنوعی: سگی که در کوی عراقی زندگی میکند، هرگز نمیگوید: ای دوست من، بدون یار چطوره؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
خوشی آخر بگو ای یار چونی
از این ایام ناهموار چونی
به روز و شب مرا اندیشه توست
کز این روز و شب خون خوار چونی
از این آتش که در عالم فتادهست
[...]
تو ای جان من ای بیمار چونی؟
درین بیماری و تیمار چونی؟
گلی بودی نبودت هیچ خاری
کنون در چنگ چندین خار چونی؟
ترا همواره بستر بود گلبرگ
[...]
ندا آید که ای بدکار چونی
متاع معصیت در بار چونی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.