گنجور

 
عراقی

سر عشقت کس تواند گفت؟ نی

در وصفت کس تواند سفت؟ نی

دیدهٔ هر کس به جاروب مژه

خاک درگاهت تواند رفت؟ نی

از گلستان جمال دلگشات

هیچ بی‌دل را گلی بشکفت؟ نی

آفتابا، در هوایت ذره‌ام

آفتاب از ذره رخ بنهفت؟ نی

حلقه بر در می‌زدم، گفتی: درآی

اندر آن بودم که غیرت گفت: نی

آخر این بخت مرا بیداریی

هیچ کس را بخت چندین خفت؟ نی

از برای تو عراقی طاق شد

از همه خوبان و با تو جفت نی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۲۸۲ به خوانش فاطمه زندی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم