گنجور

 
عراقی

کی بود کین درد را درمان کنی؟

کی بود کین رنج را آسان کنی؟

کی بسازی چارهٔ بیچاره‌ای؟

بی‌دلی را کی دوای جان کنی؟

کی برون آیی ز پرده آشکار؟

چند روی خوب را پنهان کنی؟

چند رو گردانی از سرگشته‌ای؟

عاجزی را چند سرگردان کنی؟

در بیابان غمم، وقت این دم است

کابر رحمت بر سرم باران کنی

بسکه غم خوردم ز جان سیر آمدم

چند بر خوان غمم مهمان کنی؟

دود سوز من گذشت از آسمان

تا کیم در بوتهٔ هجران کنی؟

همچو ابراهیم از لطفت سزد

کز میان آتشم بستان کنی

چون عراقی سر نهاده در برت

هم سزد گر درد او درمان کنی

 
 
 
غزل شمارهٔ ۲۸۳ به خوانش فاطمه زندی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
عطار

دیو را وقتی که در زندان کنی

با سلیمان قصد شادروان کنی

مشاهدهٔ ۹ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
نیر تبریزی

هین بران تا جا در آن بستان کنی

سیر سرو و سنبل و ریحان کنی

جیحون یزدی

چون پسندم جای در میدان کنی

تن مشبک از دم پیکان کنی

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه