گنجور

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷

 

خون شد زفرقت تو دل مهربان من

بربست رخت از غم هجر تو جان من

خوش میگذشت با تو مرا مدتی بکام

هجری بدین صفت نبد اندرگمان من

بی وصل دلکش تو تبه گشت کار من

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۸۶

 

باز آمد آن که سوخته اوست جان من

خون گشته از جفاش دل ناتوان من

هر چند بینمش، هوسم بیش می شود

روزی در این هوس رود البته جان من

آنجا طلب مرا که بود گرد توسنش

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۹۶

 

ای فاش کرده عشق تو راز نهان من

بالای تو بلای دل ناتوان من

لعل حیات بخش تو آب حیات دل

یاقوت آبدار تو قوت روان من

ماه ملک صفاتی و حور فرشته خوی

[...]

حسین خوارزمی
 

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۲

 

ای مهر تو انیس دل ناتوان من

ذکر لب و دهان تو ورد زبان من

تا نام تو شنید و نشان تویافت دل

دیگر اثر نیافت ز نام و نشان من

از لوح خاطرم نرود نقش مهر تو

[...]

خیالی بخارایی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴۲

 

میخواست شب که داغ نهد دلستان من

میساخت او فتیله و میسوخت جان من

گو استخوان من سگ کویت مخور که هست

پیکان زهر دار تو در استخوان من

خواهم زبان خویش برون آرم از دهان

[...]

اهلی شیرازی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۹۸

 

از دستبرد ناله آتش زبان من

چون جوی شیر، آب شده است استخوان من

تا دست می زنی به هم، از دست رفته ام

بر بادپای گرد سوارست جان من

گلچین به جای گل کف افسوس می برد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۹۹

 

فیض نسیم صبح بود با فغان من

بر شاخ گل گران نبود آشیان من

ریگ روان بادیه بی نشانیم

سرگشتگی است راهبر کاروان من

چون برق، منتهای نفس منزل من است

[...]

صائب تبریزی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۵

 

در کوه و دشت، پهن شود تا نشان من

ای لاله کاش داغ تو بودی ازان من

از بس که حرف تیغ بتان شد زبانزدم

شد ریشه ریشه چون قلم مو، زبان من

گر پهلویم چو شمع نمی‌داشت، چربیی

[...]

قدسی مشهدی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۰

 

تا دورم از تو ای بت نامهربان من

دورست شادمانی عالم ز جان من

چندان بگریم از غم دوری که سیل اشک

چون خس به کوی دوست برد استخوان من

با آنکه عمر من همه با یاد او گذشت

[...]

فیاض لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۳

 

پیری به راه حرص نتابد عنان من

تن در نمی دهد به کشاکش کمان من

افسرده دل تر از دیم امّا توان نمود

سیر بهاری از مژهٔ خون فشان من

صرصر چه در خرابی من اضطراب داشت؟

[...]

حزین لاهیجی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۴

 

از دست برد دین و دل ار دلستان من

سهل است گو به پای فکن جسم و جان من

گفتم خزم ز فتنه ی مژگان به گوشه ای

گفتا مدار چشم امان در زمان من

آرایش رخ تو فزود اضطراب دل

[...]

صفایی جندقی
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲ - وداع شاه شهید با اهل حرم

 

دارم وصیتی بشنو از زبان من

آنرا به جای آر پس از من به جان من

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲ - وداع شاه شهید با اهل حرم

 

دارم وصیتی بشنو از زبان من

آنرا به جای آر پس از من به جان من

بلند اقبال
 

نیر تبریزی » لآلی منظومه » بخش ۲ - در مراثی مولی الکونین حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام فرماید

 

داد آسمان بیاد ستم خانمان من

تا از کدام بادیه پرسی نشان من

دور از تو از تطاول گلچین روزگار

شد آشیان زاغ و زغن گلستان من

گردون بانتقام قتیلان روز بدر

[...]

نیر تبریزی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۳ - درتهنیت عید غدیر و منقبت حضرت امیر (ع)

 

ایماه مهربان و بت دل ستان من

از قد و چهر سرو من و بوستان من

زین عبد تازه کن بکهن باده جان من

بل زیب ده زرطل و قدح گرد خوان من

جیحون یزدی
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۳۲

 

دردت به جانم ای بت نامهربان من

زیرا که بی تو مایه‌ی رنج است جان من

ادیب الممالک
 
 
sunny dark_mode