گنجور

 
حسین خوارزمی

ای فاش کرده عشق تو راز نهان من

بالای تو بلای دل ناتوان من

لعل حیات بخش تو آب حیات دل

یاقوت آبدار تو قوت روان من

ماه ملک صفاتی و حور فرشته خوی

آسایش روانی و آرام جان من

محبوب دلپذیری و معشوق ناگزیر

محصول عمر و مایه بخت جوان من

طوطی حدیث و قند لبی و شکر دهن

وز شکرت ستانده حلاوت زبان من

بس فارغی و بیخبر از حال من مگر

آگه نئی ز ناله و آه و فغان من

بادا نشان درد تو بر لوح دل اگر

بر نامه وجود بماند نشان من

دانی حسین جان تو کی میرسد بلب

آندم که میرسد بدهانت دهان من

 
 
 
میبدی

اندوه این جهان بسر آید جز آن من

معروف شد بگیتی نام و نشان من‌

جمال‌الدین عبدالرزاق

خون شد زفرقت تو دل مهربان من

بربست رخت از غم هجر تو جان من

خوش میگذشت با تو مرا مدتی بکام

هجری بدین صفت نبد اندرگمان من

بی وصل دلکش تو تبه گشت کار من

[...]

امیرخسرو دهلوی

باز آمد آن که سوخته اوست جان من

خون گشته از جفاش دل ناتوان من

هر چند بینمش، هوسم بیش می شود

روزی در این هوس رود البته جان من

آنجا طلب مرا که بود گرد توسنش

[...]

خیالی بخارایی

ای مهر تو انیس دل ناتوان من

ذکر لب و دهان تو ورد زبان من

تا نام تو شنید و نشان تویافت دل

دیگر اثر نیافت ز نام و نشان من

از لوح خاطرم نرود نقش مهر تو

[...]

اهلی شیرازی

میخواست شب که داغ نهد دلستان من

میساخت او فتیله و میسوخت جان من

گو استخوان من سگ کویت مخور که هست

پیکان زهر دار تو در استخوان من

خواهم زبان خویش برون آرم از دهان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه