ای فاش کرده عشق تو راز نهان من
بالای تو بلای دل ناتوان من
لعل حیات بخش تو آب حیات دل
یاقوت آبدار تو قوت روان من
ماه ملک صفاتی و حور فرشته خوی
آسایش روانی و آرام جان من
محبوب دلپذیری و معشوق ناگزیر
محصول عمر و مایه بخت جوان من
طوطی حدیث و قند لبی و شکر دهن
وز شکرت ستانده حلاوت زبان من
بس فارغی و بیخبر از حال من مگر
آگه نئی ز ناله و آه و فغان من
بادا نشان درد تو بر لوح دل اگر
بر نامه وجود بماند نشان من
دانی حسین جان تو کی میرسد بلب
آندم که میرسد بدهانت دهان من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عشق و معشوق خود اشاره میکند و احساسات عمیقش را بیان میکند. او میگوید که عشقش راز نهانی است و معشوقش باعث زندگی و قوت اوست. معشوق به عنوان منبع آرامش و آسایش روحی توصیف شده و عشق او، مهمترین بخش زندگی شاعر است. شاعر از احساس درد و ناکامیهایش در غیبت معشوق سخن میگوید و امیدوار است که نشانی از عشقش بر دلش باقی بماند. در نهایت، او آرزو دارد که روزی معشوقش را در کنار خود ببیند.
هوش مصنوعی: ای عشق تو، راز پنهانی من را آشکار کردهای. تو بر من چیرهای و به دل ضعيف من آسیب میزنی.
هوش مصنوعی: وجود پرشکوه و محبتآمیز تو، مانند آب حیات، زندگیبخش و تازهکننده است و زیباییات به من نیرو و انرژی میدهد.
هوش مصنوعی: ماه دارای صفات الهی است و حوری مانند فرشتگان، آسایش و آرامش روح و جان من را به ارمغان میآورد.
هوش مصنوعی: عزیزم، زیبایی تو دلانگیز است و عشق تو نیز جزئی از سرنوشت و عمر جوانی من است که نمیتوان از آن فرار کرد.
هوش مصنوعی: من مانند طوطی از زیباییهای زبان و شیرینی کلام لذت میبرم، که از شکر و قند هم خوشمزهتر است و برای من حلاوت خاصی دارد.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که تو از حال و روز من بیخبر و آسودهای. آیا نمیدانی که من از درد و شکوهم دردمند هستم؟
هوش مصنوعی: اگر نشانهای از درد تو بر دل من باقی بماند، پس نام من هم در این دنیا ثبت خواهد شد.
هوش مصنوعی: میدانی حسین جان، لحظهای خواهد رسید که من با تو ملاقات میکنم، زمانی که لبهایم به لبهایت نزدیک میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اندوه این جهان بسر آید جز آن من
معروف شد بگیتی نام و نشان من
خون شد زفرقت تو دل مهربان من
بربست رخت از غم هجر تو جان من
خوش میگذشت با تو مرا مدتی بکام
هجری بدین صفت نبد اندرگمان من
بی وصل دلکش تو تبه گشت کار من
[...]
باز آمد آن که سوخته اوست جان من
خون گشته از جفاش دل ناتوان من
هر چند بینمش، هوسم بیش می شود
روزی در این هوس رود البته جان من
آنجا طلب مرا که بود گرد توسنش
[...]
ای مهر تو انیس دل ناتوان من
ذکر لب و دهان تو ورد زبان من
تا نام تو شنید و نشان تویافت دل
دیگر اثر نیافت ز نام و نشان من
از لوح خاطرم نرود نقش مهر تو
[...]
میخواست شب که داغ نهد دلستان من
میساخت او فتیله و میسوخت جان من
گو استخوان من سگ کویت مخور که هست
پیکان زهر دار تو در استخوان من
خواهم زبان خویش برون آرم از دهان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.