از دست برد دین و دل ار دلستان من
سهل است گو به پای فکن جسم و جان من
گفتم خزم ز فتنه ی مژگان به گوشه ای
گفتا مدار چشم امان در زمان من
آرایش رخ تو فزود اضطراب دل
در خاصیت بهار تو آمد خزان من
نازم به دولت سر عشقت که پخت و ساخت
از اشک چشم و لخت جگر آب و نان من
باری برون خرام به دشت از وثاق خویش
وز سنگ و خاک بادیه بشنو فغان من
تا حشر سر ز زانوی غم برنیاوری
یک ره به گوشت ار برسد داستان من
این آب چشم و آتش دل تا خبر شوی
خاکم دهد به باد و نبینی نشان من
برتربتم گذر کن و بنشین و گوش دار
بشنو چو نی نوای غم از استخوان من
جان را صفایی این سفر از ملک عشق نبست
جز قطع دل ز کون و مکان ارمغان من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر درد و رنج عاطفی شاعر است که از عشق و جدایی میآید. او از خدا میخواهد که از آسیبهایی که دلش را میآزارد محافظت کند و البته به بروز اضطراب و دلتنگیاش نسبت به معشوق اشاره میکند. شاعر میگوید که زیبایی معشوقش باعث شده دلش به تنگ آید و یادآور میشود که عشقش برای او همچون نعمت و در عین حال عذابی است که باعث رنجش میشود. او از مخاطب میخواهد تا به داستان زندگیاش گوش بسپارد و از درد و رنج ناشی از عشقش آگاه شود. در نهایت، شاعر به این نکته اشاره میکند که عشق واقعی تنها از طریق جدایی و فراق حاصل میشود و در این فرآیند مفهوم وجود و مکان نزد او بیمعنا میشود.
هوش مصنوعی: اگر دین و دل من از دست برود، برای من راحت است؛ تو فقط جسم و جان من را هم به پای معشوق بگذار.
هوش مصنوعی: گفتم که از شر و وسوسهی چشمان معشوقهام دوری کنم، اما او پاسخ داد که در زمان من، هرگز چشمانت را از من نبند.
هوش مصنوعی: زیبایی چهرهات باعث شده دل من در تنگنا و اضطراب بیشتری قرار بگیرد، در حالی که فصل بهار برای تو شادی و طراوت به ارمغان آورده است، اما برای من مانند پاییزی غمانگیز است.
هوش مصنوعی: من به خوشبختی و شوق عشق تو افتخار میکنم، زیرا از دل شاد و با اشکهای چشمانم، زندگی و sustenance (آب و نان) من را ساختهای.
هوش مصنوعی: از بند رها شو و به دشت برو و صدای نالههایم را که از سنگ و خاک این بیابان میآید، بشنو.
هوش مصنوعی: تا روزی که درباره غم و اندوهم صحبت نکنی، حتی اگر داستانم به گوش تو برسد.
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی درد و احساس عمیق را بیان میکند. شاعر با اشاره به اشکهایش و آتش دلش، نشان میدهد که در درونش چه گونه آتش عشق و اندوه میجوشد. او از این میگوید که اگر کسی به عمق احساسات او پی ببرد، ممکن است او را فراموش کند و نشانی از او نبیند. در واقع، این بیان حسرت و غم ناشی از جدایی و عدم درک عمیق دیگری از حال و روز اوست.
هوش مصنوعی: بالاتر از من عبور کن و بنشین و گوش کن. صدای غمانگیز من را مانند نواي نی بشنو که از عمق وجودم برخاسته است.
هوش مصنوعی: این سفر به من روح و صفا بخشیده است، و تنها راه رسیدن به این حالت، جدا شدن از وابستگیهای دنیوی است که به من هدیه شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اندوه این جهان بسر آید جز آن من
معروف شد بگیتی نام و نشان من
خون شد زفرقت تو دل مهربان من
بربست رخت از غم هجر تو جان من
خوش میگذشت با تو مرا مدتی بکام
هجری بدین صفت نبد اندرگمان من
بی وصل دلکش تو تبه گشت کار من
[...]
باز آمد آن که سوخته اوست جان من
خون گشته از جفاش دل ناتوان من
هر چند بینمش، هوسم بیش می شود
روزی در این هوس رود البته جان من
آنجا طلب مرا که بود گرد توسنش
[...]
ای فاش کرده عشق تو راز نهان من
بالای تو بلای دل ناتوان من
لعل حیات بخش تو آب حیات دل
یاقوت آبدار تو قوت روان من
ماه ملک صفاتی و حور فرشته خوی
[...]
ای مهر تو انیس دل ناتوان من
ذکر لب و دهان تو ورد زبان من
تا نام تو شنید و نشان تویافت دل
دیگر اثر نیافت ز نام و نشان من
از لوح خاطرم نرود نقش مهر تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.