باز آمد آن که سوخته اوست جان من
خون گشته از جفاش دل ناتوان من
هر چند بینمش، هوسم بیش می شود
روزی در این هوس رود البته جان من
آنجا طلب مرا که بود گرد توسنش
روزی اگر ز خاک نیایی نشان من
ای زاهد، آن قدر که دعا می کنی مرا
نامش بگوی بهر خدا از زبان من
داغ غلامی تو دریغم بود از آن
هیچ است و باز هیچ بهای گران من
بیگانگی مکن چو در آمیختی به جان
جان خود از آن تست و خلاص تو آن من
گفتی «حدیث بوسه تو دانی، ز من مپرس
زیرا نگنجد این سخن اندر دهان من »
چون نالم از غم تو که پرورده وی است
گر بشکنند بند ز بند استخوان من
ای مهر آرزوی، ز خسرو بتافتی
شرمت نیامد از من و اشک روان من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق و تالم شاعر نسبت به عشق و جدایی است. شاعر از بازگشت محبوب سخن میگوید و از درد و رنجی که ناشی از جدایی و معشوقاش دارد، شکایت میکند. او در مورد آرزوهای پرشورش نسبت به معشوقش صحبت میکند و بیان میکند که حتی اگر محبوبش او را فراموش کند، همچنان این عشق و وابستگی در دلش باقی خواهد ماند. شاعر همچنین از زاهدان و دعاهایشان برای خودش صحبت میکند و به نوعی به بیمعنایی این دعاها در برابر عشق واقعیاش اشاره دارد. در نهایت، او از غم و اشکش به خاطر محبوبش مینالد و از احساس شرم و درد ناشی از این عشق سخن میگوید.
هوش مصنوعی: معشوقی که باعث درد و رنج من شده، دوباره به زندگیام بازگشته است. من به شدت از رفتار او آسیب دیدهام و دلناتوانم از این ماجرا زخمزده و پر از خون است.
هوش مصنوعی: هر بار که او را میبینم، اشتیاقم برای او بیشتر میشود و روزی در این اشتیاق، قطعاً جان من فدای او خواهد شد.
هوش مصنوعی: در آنجا به دنبالم بگرد که وقتی اسبش روزی از خاک برآید، نشانی از من پیدا خواهد شد.
هوش مصنوعی: ای زاهد، تو آنقدر که برای من دعا میکنی، بیا و نام مرا برای خدا از زبان خودم بلافاصله بگو.
هوش مصنوعی: باختن عشق تو برایم بسیار دردناک است، اما در واقع ارزشش را ندارد و هیچ چیز در مقابل آن نمیارزد.
هوش مصنوعی: با دیگران بیگانه نباش، زیرا که وقتی با من آمیختهای، جان تو از آنِ من است و رهایی تو در من نهفته است.
هوش مصنوعی: گفتی که داستان بوسهات را میدانی، اما از من نپرس، چرا که این حرفها در کلام من نمیگنجد.
هوش مصنوعی: وقتی از غم تو ناله میزنم، این غم به قدری عمیق است که حتی اگر زنجیرهای وجودم را بشکنند، درد و رنج من از بین نخواهد رفت.
هوش مصنوعی: ای خورشید آرزو، اینکه از خدایی مانند خسرو نورافشان شدهای، شرم تو از من نیامد و اشکهای من به سرازیر شدن ادامه دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اندوه این جهان بسر آید جز آن من
معروف شد بگیتی نام و نشان من
خون شد زفرقت تو دل مهربان من
بربست رخت از غم هجر تو جان من
خوش میگذشت با تو مرا مدتی بکام
هجری بدین صفت نبد اندرگمان من
بی وصل دلکش تو تبه گشت کار من
[...]
ای فاش کرده عشق تو راز نهان من
بالای تو بلای دل ناتوان من
لعل حیات بخش تو آب حیات دل
یاقوت آبدار تو قوت روان من
ماه ملک صفاتی و حور فرشته خوی
[...]
ای مهر تو انیس دل ناتوان من
ذکر لب و دهان تو ورد زبان من
تا نام تو شنید و نشان تویافت دل
دیگر اثر نیافت ز نام و نشان من
از لوح خاطرم نرود نقش مهر تو
[...]
میخواست شب که داغ نهد دلستان من
میساخت او فتیله و میسوخت جان من
گو استخوان من سگ کویت مخور که هست
پیکان زهر دار تو در استخوان من
خواهم زبان خویش برون آرم از دهان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.