سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵ - این توحید به حضرت غزنین گفته شد
ای در دل مشتاقان از عشق تو بستانها
وز حجت بیچونی در صنع تو برهانها
در ذات لطیف تو حیران شده فکرتها
بر علم قدیم تو پیدا شده پنهانها
در بحر کمال تو ناقص شده کاملها
[...]

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷- سورة الاعراف » ۵ - النوبة الثالثة
مشتاق تو در کویت از شوق تو سرگردان
از خلق جدا گشته خرسند بخلقانها
از سوز جگر چشمی چون حلقه گوهرها
وز آتش دل آهی چون رشته مرجانها.

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۹۷- سورة القدر- مکیة » النوبة الثالثة
مشتاق تو در کویت، از شوق تو سرگردان
از خلق جدا گشته، خرسند بخلقانها
از سوز جگر چشمی، چون حلقه گوهرها
وز آتش دل آهی، چون رشته مرجانها

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴
وقتی دل سودایی میرفت به بستانها
بی خویشتنم کردی بوی گل و ریحانها
گه نعره زدی بلبل گه جامه دریدی گل
با یاد تو افتادم از یاد برفت آنها
ای مهر تو در دلها وی مهر تو بر لبها
[...]

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵
ای کرده به عشق تو دل پرورش جانها
گردون چو رخت ماهی نادیده به دورانها
آن را که چو تو سروی در خانه بود دایم
از بیخبری باشد رفتن سوی بستانها
آن را که گل رویش زردی ز غمت گیرد
[...]

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲
از پیرهنت بویی آمد به گلستانها
کردند پر از نکهت گلها همه دامانها
با رشته همه چاکی شد دوخته وین طرفه
کز رشته زلف تست این چاک گریبانها
تا خوان جمالت را آراست به سبزی خط
[...]

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵
ای چشم تو در شوخی سرفتنه دورانها
خط خوش و رخسارت رشک گل و ریحانها
از نرگس مخمورت وز زلف پریشانت
سرمست صفا دلها، آغشته غم جانها
گفتم که: نکو دانم وصف دهنت، گفتا:
[...]

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۹
ای روی دلآرایت آتش زده در جانها
درد غم سودایت سرمایه دورانها
چون از غم عشق تو صد جامه جان چاکست
عشاق چه غم دارند از چاک گریبانها
صد طایر جان هردم پروانهصفت سوزد
[...]

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۴
قومی به هوای حج در قطع بیابانها
جمعی ز نشاط می در طوف گلستانها
وین طایفه دیگر با داغ غمت فارغ
هم از طرب اینها هم از طلب آنها
تا دل به تو شد بسته وز غیر تو بگسسته
[...]

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸
ای گوهر نام تو تاج سر دیوانها
ذکر تو به صد عنوان آرایش عنوانها
در ورطهٔ کفر افتد انس و ملک ار نبود
از حفظ تو تعویذی در گردن ایمانها
ای کعبهٔ مشتاقان دریاب که بر ناید
[...]

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵۸
پیوسته خورد دل خون از بیغمی جانها
از خنده سوفارست دلگیری پیکانها
زنهار به چشم کم در سوختگان منگر
کز آبله پایان است سیراب، بیابانها
چون سرو به آزادی هرکس که علم گردد
[...]

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹
تا چند خبر پرسی از بیسروسامانها
دیوانه کجا باشد در کوه و بیابانها
شوریدهتر ای قمری آشفتهتر ای مجنون
او سرو گلستانها من خار بیابانها
آشفته شوم بیتو آسوده شوی بیمن
[...]

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۴
این انجمن عشق است توفانگر سامانها
یک لیلی و چندین حی، یک یوسف و کنعانها
ناموس وفا زین بیش برداشتن آسان نیست
بر رنگ من افکندند خوبان گل پیمانها
این دیدهفریبیها از غیر چه امکان است
[...]

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۸۷
آشفته چو من نبود، سنبل به گلستانها
شوریده سرم دارند، این طرّه پریشانها
شرح غم دل گوید، پروانه به خاموشی
بلبل به چمن سنجد، این پرده به دستانها
شور لب محبوبان، افزود ز عشق من
[...]

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱
تا کی به درت نالیم، هرشب من و دربانها؟
آنها ز فغان من، من از ستم آنها؟!
دامان توام شاید، کز سعی به دست آید؛
لیک آه که میباید زد دست به دامانها
یکبار برون آور، زان چاک گریبان سر
[...]

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش دوم » شمارهٔ ۱۳
بلبل که ز عشق گل نالد به گلستانها
شب تا سحر ار نبود از زاریم افغانها
تنها نه همین بلبل نالا بود از دردت
کز دست غمت گل را چاکست گریبانها
با هیچ مسلمانی نگذاشته ایمانی
[...]

ملا احمد نراقی » دیوان اشعار » منتخب غزلیات و قطعات » شمارهٔ ۲
تاراج کنی تا چند ای مغبچه ایمانها
کافر تو چه میخواهی از جان مسلمانها
تیری به من افکندی ای طرفه کز آن یک تیر
در هر بن موی من پنهان شده پیکانها
ای خضر مبارکپی بنمای مرا یاری
[...]

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷
از شوق گل رویت رفتم به گلستانها
همرنگ رخت یک گل نشکفته به بستانها
از خار جفا بلبل مجروح ببوی گل
گلچین به طرب از گل انباشته دامانها
با نوگل بستانی بلبل به نواخوانی
[...]

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۷
سودای پریرویان بر هم زده سامانها
سیلاب کند از جا بیشایبه بنیانها
زین شعله جواله کز عشق بتان خیزد
چون شمع برآرد سر از چاک گریبانها
تنها نه مرا دامان آلوده به بدنامی
[...]

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۳۲ - صفایی نراقی
تاراج کنی تا کی ای مغبچه ایمانها
کافر تو چه میخواهی از جان مسلمانها
تیری به من افکندی این طرفه که از یک تیر
در هر بنِ موی من پنهان شده پیکانها
ای خضر مبارک پی بنمای به من راهی
[...]
