تا چند خبر پرسی از بیسروسامانها
دیوانه کجا باشد در کوه و بیابانها
شوریدهتر ای قمری آشفتهتر ای مجنون
او سرو گلستانها من خار بیابانها
آشفته شوم بیتو آسوده شوی بیمن
دیدارپرستیها منتکش حرمانها
آمیزش یکرنگی آیینه تماشا کن
گرد من و بوی گل سرکار چراغانها
دلتنگی عالم را ضامن شدهام بیتو
خاکم نزند آبی بر روی گلستانها
عشق من و خوی تو آیینه رسوایی
رنگ گل و جوش می پیدایی و پنهانها
سرکرده گلهایی دیوانه اسیر از تو
تا کی نشود نظمش سر دفتر دیوانها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساس عمیق عشق و دلتنگی پرداخته است. شاعر از بیسامانی و دیوانگی خود در غیاب معشوق میگوید. او خود را به عنوان خار بیابانها توصیف میکند و معشوق را به گلهای خوشبو تشبیه میکند. دلتنگی و خلأ ناشی از جدایی را احساس میکند و میگوید که بیمعشوق آسودگی ندارد. عشقش را آینهای از رسوایی میداند و چالشهای ناشی از این عشق را بیان میکند. در نهایت، شاعر به دنبال نظم و هماهنگی در عشق و زندگیاش است.
هوش مصنوعی: چرا مدام از افرادی که در زندگیشان نظم و ترتیب ندارند میپرسی؟ آیا دیوانهای در کوه و بیابانها وجود دارد؟
هوش مصنوعی: ای قمری، تو بیشتر در هم و غم هستی و ای مجنون، تو از من پریشانتر هستی، چرا که او همچون سروهای گلستانها زیبا و با وقار است ولی من تنها خاری در بیابانها به شمار میروم.
هوش مصنوعی: بدون تو دلم دچار آشفتگی میشود و تو بیمن راحت زندگی میکنی. عشق دیدار را میپرستی و من را از حسرتهایم بینصیب نمیگذاری.
هوش مصنوعی: به ترکیب رنگهای یکدست در آیینه نگاه کن و دور من و عطر گل را در جشنها و نورافشانیها احساس کن.
هوش مصنوعی: به خاطر غم و دلتنگیام، خود را به بیکسی سپردهام و بدون تو، زمین بر روی گلستانها آبی نمیزند.
هوش مصنوعی: عشق من و ویژگیهای تو مانند آینهای است که رسواییها را نشان میدهد. همانطور که رنگ گل و جوشیدن آن، هم به وضوح و هم به طور پنهانی تجلی مییابد.
هوش مصنوعی: سرآمده گلهایی که دیوانهوار به تو علاقهمند هستند. آیا به زودی نظم و ترتیب آنها از بین خواهد رفت و برگههای دفتر دیوانها را مختل نخواهد کرد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای در دل مشتاقان از عشق تو بستانها
وز حجت بیچونی در صنع تو برهانها
در ذات لطیف تو حیران شده فکرتها
بر علم قدیم تو پیدا شده پنهانها
در بحر کمال تو ناقص شده کاملها
[...]
مشتاق تو در کویت از شوق تو سرگردان
از خلق جدا گشته خرسند بخلقانها
از سوز جگر چشمی چون حلقه گوهرها
وز آتش دل آهی چون رشته مرجانها.
وقتی دل سودایی میرفت به بستانها
بی خویشتنم کردی بوی گل و ریحانها
گه نعره زدی بلبل گه جامه دریدی گل
با یاد تو افتادم از یاد برفت آنها
ای مهر تو در دلها وی مهر تو بر لبها
[...]
ای کرده به عشق تو دل پرورش جانها
گردون چو رخت ماهی نادیده به دورانها
آن را که چو تو سروی در خانه بود دایم
از بیخبری باشد رفتن سوی بستانها
آن را که گل رویش زردی ز غمت گیرد
[...]
از پیرهنت بویی آمد به گلستانها
کردند پر از نکهت گلها همه دامانها
با رشته همه چاکی شد دوخته وین طرفه
کز رشته زلف تست این چاک گریبانها
تا خوان جمالت را آراست به سبزی خط
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.