گنجور

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۰

 

حرف غم عشق از لب خندان که جسته ست؟

این شور قیامت، ز نمکدان که جسته ست؟

از قلب سپاه دو جهان صاف گذر کرد

این ناوک شوخ، از صف مژگان که جسته ست؟

زد درگل و خار این شرر شوخ، ندانم

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۴

 

دارد سر ما شورش سودایی اگر هست

باشد دل ما، عاشق شیدایی اگر هست

در دایرهٔ عشق پریشان نظر اوست

آیینه صفت چشم تماشایی اگر هست

در سینه ی تنگ است که جولانگه لیلی ست

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۵

 

آوازه ام از رتبه گفتار بلند است

نامم چو نی، از کلک شکربار بلند است

با جلوهٔ او در چه حساب است وجودم؟

از خار و خسم، شعلهٔ دیدار بلند است

برخیز که خود را برسانیم به دامی

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۶

 

از بس که تو را خوی، به عشاق گران است

بی قدر متاع سر بازار تو جان است

ته جرعه ای از ناز به گلزار فشاندی

زان روز، لب غنچه ز خونابه کشان است

جان رفت و نکردی گذری بر سر خاکم

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۳

 

از شرم، زبانم به گلستان تو بسته ست

صد نکته به یک خندهٔ پنهان تو بسته ست

ما در چه شماریم که گردون سبک سیر

خود را به صف آبله پایان تو بسته ست؟

بشکاف دلم را که لبالب شده از خون

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۴

 

یاری که غمی می برد از یاد، شراب است

خون گرمی اگر هست درین بزم، کباب است

ناصح مدم افسون، که خراباتی عشقیم

این گوش، پر از زمزمهٔ چنگ و رباب است

هر جا که دلی بود به معمورهٔ امکان

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۷

 

احساس مبدل شد و محسوس همان است

صد شمع فزون سوخته، فانوس همان است

دل کافر دیر است، ز لبیک چه حاصل؟

گر زمزمه دیگر شده، ناقوس همان است

لب بر لب او دارم و حسرت کش عشقم

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۹

 

ای وقف شهیدان تو صحرای قیامت

آوازه ای از کوی تو غوغای قیامت

ای سلسلهٔ زلف تو بر پای قیامت

سودایی خال تو، سویدای قیامت

بی داغ تمنّای تو یک سینه ندیدم

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۹

 

حق را بطلب مسجد و میخانه کدام است؟

از باده بگو، شیشه و پیمانه کدام است؟

محراب دل آن جلوهٔ آغوش فریب است

نشناختهام کعبه و بتخانه کدام است؟

بند از مژه برداشت خیال رخ ساقی

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۷

 

در دل چو به یاد رخ او نور فرو ریخت

چون طور، بنای دل مهجور فروریخت

دردی رگ جان داشت، چنان مجلسیان را

کاغشته به خون، نغمه ز طنبور فرو ریخت

از یاد لب او نمک آرید، که مرهم

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۸

 

مجنون مرا شور تو بی پا و سر انداخت

کوه غم عشق تو مرا از کمر انداخت

مشکل که به کویت رسد این رنگ پریده

سیمرغ درین راه خطرناک، پرانداخت

تا چشم سیه مست تو عاشق کشی آموخت

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۹

 

هر زهر که چشمت به ایاغ دل ما ریخت

الماس شد، از دیدهٔ داغ دل ما ریخت

زلفت به مددکاری آن لب، نمکی چند

با مشک به هم کرد و به داغ دل ما ریخت

دم سردی ایّام چها کرد به حالم

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۰

 

دل خوردن عشاق تو کار دگران نیست

این لقمه، به اندازه هر کام و دهان نیست

دل بیهده بستیم به نیرنگ بهاران

آن رنگ کدام است که در برگ خزان نیست؟

در دایره گردش افلاک ندیدیم

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۲

 

در راه محبت، سر اگر شد قدمی هست

گرچشم وفا نیست، امید ستمی هست

شد روشنم ازگوشهٔ خود، سرّ دو عالم

آیینهٔ زانوست، اگر جام جمی هست

می خواست رقیب از سخنم رنجه کند دل

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۹

 

ای تازه به دیدار تو ایمان خرابات

رخساره و خطّت گل و ریحان خرابات

از زمزمه معذورم اگر مست و خرابم

دل می رود از دست به دستان خرابات

شمع و گل و می بر سر هم ریخته هرسو

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۰

 

ای یوسف مصر از تو گرفتار محبت

عیسی به تمنای تو، بیمار محبت

در راه غمت هست به کف جان جهانی

گرم است به سودای تو، بازار محبت

تاریکتر از شب بود از هجر تو روزم

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۳

 

در طینتم از بس که رگ و ریشه، وفا داشت

خاکم چه بهاران و چه دی، مهر گیا داشت

در مرگ من آن زلف چرا موی نژولید؟

یک دلشده از سلسلهٔ اهل وفا داشت

غیر از دل ما کز سر کونین گذشته ست

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۸

 

مستان، شب غم رفت و سحرگاه فتوح است

پیمانه بیارید که هنگام صبوح است

پیمانه مگو، چشمه ی جان پرور خضر است

در بحر پُر آشوب جهان کشتی نوح است

ما مفتی عشقیم بکش باده، حلال است

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۹

 

رخسار تو را تازگی از چشم تر کیست؟

این خرّمی از فیض بهار نظر کیست؟

حاشا چه کند، ترک نگاه تو ز قتلم

این دشنه ی آلوده به خون، در کمر کیست؟

لب می مکم از مائده ی درد خدا را

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۲

 

حیرانی من محرم آن روی چو ماه است

این دیده چراغی ست که بی دود سیاه است

رونق ده حسن است فراوانی عاشق

آرایش رخساره ی شه، گرد سپاه است

دل خانه تهی کرده ز خود، تا تو درآیی

[...]

حزین لاهیجی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۱۳
sunny dark_mode