دل خوردن عشاق تو کار دگران نیست
این لقمه، به اندازه هر کام و دهان نیست
دل بیهده بستیم به نیرنگ بهاران
آن رنگ کدام است که در برگ خزان نیست؟
در دایره گردش افلاک ندیدیم
چشمی که به دنبال نگاهت نگران نیست
سرگرم سراغش، عبث اندیشه خورد تاب
آن موی کمر چون رگ جانم به میان نیست
عنقا نگرفته ست چو من گوشه عزلت
در وادی آوارگیم، نام و نشان نیست
گر کم سخن است آن دهن تنگ، معاف است
راه سخنی هیچ به آن غنچه دهان نیست
بسیار به دام و قفس افتاده گذارم
صیاد، به بی رحمیت ای دشمن جان نیست
مردم نه همین از اثر چشم تو مستند
آن شیوه کدام است که آشوب جهان نیست؟
شیرین من، از تلخ عتاب تو به شکرم
با لعل تو دل را شکرابی به میان نیست
یک رنگیت ای شوخ، چها کرد به جانم
این شیوه، کم از صحبت مهتاب و کتان نیست
با راست روان صحبت گردون نشود راست
بیش از نفسی، تیر در آغوش کمان نیست
سلطان که بود در پی آزار رعیّت
گرگی ست در افتاده درین گلّه، شبان نیست
در سینه حزین ، آه من سوخته پیداست
چون شمع که در پردهٔ فانوس نهان نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره درد و رنجی است که عاشقان به خاطر دوری از معشوق میکشند. شاعر به ناامیدی و سرخوردگی خود از عشق و وفاداری به معشوق اشاره میکند و به نیرنگهای بهاری و بیثمر بودن آنها میپردازد. او تأکید میکند که عشق واقعی در دنیای پر از فریب و آوارگی نمیتواند یافت شود و از احساسات عمیق خود نسبت به معشوق سخن میگوید. در نهایت، شاعر به حسی از سوختگی و غم در دلش اشاره دارد که سرشار از عشق و انتظار است، حتی اگر در این عشق تلخیهایی وجود داشته باشد. این شعر به نوعی تجلیگر حس عمیق عاشقانه و تنهایی است که عاشقان با آن روبهرو هستند.
هوش مصنوعی: عاشقان تو به خاطر عشقشان از دل میسوزند و این درد و رنج به کسی دیگر مربوط نمیشود. این احساس و عشق، به اندازهای بزرگ است که هیچ کس نمیتواند آن را به راحتی درک کند یا برای خود بگیرد.
هوش مصنوعی: دل خود را بیهوده به فریب بهار سپردهایم. کدام رنگ است که در برگهای پاییز وجود ندارد؟
هوش مصنوعی: در دایرهٔ بیپایان فلک، هیچ نگاهی را نیافتیم که نگران تو باشد.
هوش مصنوعی: مشغول جستجوی او هستم، اما بیفایده است. فکر به او مرا آزار میدهد، همچون اینکه گیسویش که به کمرش میرسد، برایم همچون رگ جانم در میان نیست.
هوش مصنوعی: پرندهای کمیاب و افسانهای به مانند من، در گوشه تنهاییام قرار دارد و در این مسیر پر از هزار تو و بیسرانجام، نه نامی دارم و نه نشانی.
هوش مصنوعی: اگر زبان کسی کمزبان است و نتواند به راحتی صحبت کند، از او معاف است زیرا در آن "غنچه دهان" هیچ راهی برای بیان کلام نیست.
هوش مصنوعی: من بارها در دام و قفسی گرفتار شدم، ای صیاد، اما به بیرحمیات و دشمنیات هیچ اهمیتی نمیدهم.
هوش مصنوعی: مردم نه تنها به خاطر زیبایی چشمان تو دچار شوق و شیدایی هستند، بلکه آن حالتی که موجب بینظمی و نابسامانی در جهان شده، چیست؟
هوش مصنوعی: عزیزم، از تلخی حرفهایت ناراحت نیستم، چون زیبایی و محبت تو برایم ارزشمندتر از آن است. دل من در میان این دو احساس درگیر نیست.
هوش مصنوعی: ای شوخ، این رفتار تو چه تأثیری بر جان من گذاشته است! این روش تو از صحبت با مهتاب و کتان کمتر نیست.
هوش مصنوعی: اگر با افراد راستگو و درستکار صحبت کنی، گفتگوها همیشه صادقانه و واقعی خواهد بود. مانند این است که تیر به آسانی نمیتواند در آغوش کمان قرار گیرد، مگر آنکه از طریقی درست و در جای مناسب خود قرار گیرد.
هوش مصنوعی: سلطان که به دنبال آزار و اذیت مردم باشد مانند گرگ است که به گلهای حمله کرده است، و در این میان، شبانی برای محافظت وجود ندارد.
هوش مصنوعی: در دل غمگین من، درد و اندوهی وجود دارد که مانند شمعی درون فانوس، پنهان نیست و همه میتوانند آن را ببینند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در هجر توام کار به جز آه و فغان نیست
در پیش توام دان که زبانم به دهان نیست
بی دوست اگر خلق به جان می زید و سر
هم جان و سر دوست که ما را سر آن نیست
سهل است اگر هر دو جهان باز گذارند
[...]
از دولت دیدار تو دل را غم جان نیست
جان را ز غم عشق تو پروای جهان نیست
در کوی تو گمشد پی عشاق بیک بار
آن جا که تویی از دو جهان نام و نشان نیست
زهاد، مگویید که: ما از همه بهتر
[...]
آن شیوه که غارت گر صد قافله جان نیست
در سلسله ی حسن تواش نام و نشان نیست
بی لطفی ات از ترک ستم گشت یقینم
این تلخی جان دادنم از زهر کمان نیست
در روز جزا دست شهیدان محبت
[...]
رفتن ز درت کار من دل نگران نیست
گر کشته شوم خونم از آن کوی روان نیست
با تیر بلا چون هدفم روی گشاده
گر کوه شود درد غم عشق گران نیست
حال من بی برگ نوا را چه شناسد
[...]
آن را که بود تیغ زبان بی لب نان نیست
روزی ز دل خود بود آن را که دهان نیست
محتاج به دریا نبود گوهر سیراب
در ملک قناعت دل و چشم نگران نیست
بر درد کشان ظلمت ایام بود صاف
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.