گنجور

 
حزین لاهیجی

ای تازه به دیدار تو ایمان خرابات

رخساره و خطّت گل و ریحان خرابات

از زمزمه معذورم اگر مست و خرابم

دل می رود از دست به دستان خرابات

شمع و گل و می بر سر هم ریخته هرسو

جایی نتوان یافت به سامان خرابات

دود دل ما سنبل و ریحان مطراست

زخم جگر ما،گل خندان خرابات

در بهمن و دی آفت تاراج خزان نیست

عمری گذراندم به گلستان خرابات

مینای میش شب عوض شمع گذارند

از توبه مزاریست به میدان خرابات

داریم حزین ، این غزل از عارف رومی

او کافر خویش است و مسلمان خرابات