گنجور

امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶

 

ترکی ‌که همی بر سمن از مشک نشان ‌کرد

یک باره سمن برگ به شمشاد نهان‌کرد

تا ساده زَنَخ بود همه قصد به ‌دل داشت

واکنون که خط آورد همه قصد به‌جان کرد

چون زلف به خم بود مرا پشت به‌ خم‌ کرد

[...]

امیر معزی
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹

 

هر جور که بر عاشق بی‌سیم توان کرد

امروز بتم بر من سرگشته چنان کرد

از بس که ستم کرد به من بر چو مرا دید

شرم آمدش از روی من و روی نهان کرد

گفتم که چنان کن که دلم خون شود از غم

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶

 

زلف تو مرا بند دل و غارت جان کرد

عشق تو مرا رانده به گرد دو جهان کرد

گویی که بلا با سر زلف تو قرین بود

گویی که قضا با غم عشق تو قران کرد

اندر طلب زلف تو عمری دل من رفت

[...]

عطار
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۳

 

در کوی خرابات مرا عشق کشان کرد

آن دلبر عیار مرا دید نشان کرد

من در پی آن دلبر عیار برفتم

او روی خود آن لحظه ز من باز نهان کرد

من در عجب افتادم از آن قطب یگانه

[...]

مولانا
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۰

 

انصاف نبود آن رخ دلبند نهان کرد

زیرا که نه روییست کز او صبر توان کرد

امروز یقین شد که تو محبوب خدایی

کز عالم جان این همه دل با تو روان کرد

مشتاق تو را کی بود آرام و صبوری

[...]

سعدی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲

 

با ما غم هجران تو ای دوست نه آن کرد

کان قصه توانیم بصد سال بیان کرد

از خانه دل رخت صبوری بدر انداخت

چه جای صبوری که از اینخانه روان کرد

با باغ و بهار طربم آتش شوقت

[...]

ابن یمین
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۴

 

تا چند توان درد تو در سینه نهان کرد

در حسرت تو خون دل از دیده روان کرد

با شوق رخت چند کند صبر دل من

پیداست که تا چند ز جان صبر توان کرد

تا سرو روانم نشد از دیده جان دور

[...]

جهان ملک خاتون
 

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶

 

آن گوهر حسنی که بدان فخر توان کرد

نقدی ست که صرّاف ازل با تو روان کرد

تا آب خِضِر لطف لبِ لعل تو را دید

در پردهٔ خاکی ز حیا روی نهان کرد

نافه چه خطا گفت که باد سحری دوش

[...]

خیالی بخارایی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۰ - در طور خواجه

 

صوفی ز میم واقف اسرار نهان کرد

من نیز چو نوشم به کنم آنچه توان کرد

جاوید سرافراز شد آنکس که سر خود

در دیر فنا خاک ره پیر مغان کرد

از خوابگه آمد بدرو گشت قیامت

[...]

امیرعلیشیر نوایی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۵

 

مسکینی ما را نتوان شرح و بیان کرد

مسکین تر از آنیم که تقریر توان کرد

کار می و معشوقه سراسر همه سودست

از کس نشنیدم که درین کار زیان کرد

المنه لله که در صید گه عشق

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴۶

 

نتوان بر ساقی سخن از توبه عیان کرد

پیش محک تجربه قلبی نتوان کرد

آن دل که نیرزد سفال سگ کویی

از جرعه خود جام جمش پیر مغان کرد

المنه لله که صبا خاک ره دوست

[...]

اهلی شیرازی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲

 

بی‌رحم من از من سفر خویش نهان کرد

تا خاطر ازو خوش بود، اما نتوان کرد

از شوق عنانگیری او جان به لب آمد

هرگاه دلم اندیشه آن دست و عنان کرد

فریاد که در عشق تو خود را و مرا غیر

[...]

میلی
 

کلیم » دیوان اشعار » ترجیعات و ترکیبات » شمارهٔ ۱ - ساقی نامه

 

خون در قدح باده کشان گر رمضان کرد

عید آمد ودر کاسه تقوی به از آن کرد

ساقی نه چنان تن بادا داد که مستان

یکشب بتوانند قضای رمضان کرد

خم گرچه بسی دست نشان همچو سبو داشت

[...]

کلیم
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۷۰

 

رخسار ترا خط نتوانست نهان کرد

بی پرده تر این آینه را آینه دان کرد

می شد به شکر پسته ازین پیش حصاری

شکر لب نو خط تودر پسته نهان کرد

رفتار تو از آب روان گرد بر آورد

[...]

صائب تبریزی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۷ - در تهنیت عید رمضان

 

یزدیست که از نان کس اگر وصف بیان کرد

خوردند زبانش که بدان وصف زنان کرد

میر آمد و زد یکتنه سلب هیجان کرد

کشور همی آباد به لشکر نتوان کرد

جیحون یزدی
 
 
sunny dark_mode