ترکی که همی بر سمن از مشک نشان کرد
یک باره سمن برگ به شمشاد نهانکرد
تا ساده زَنَخ بود همه قصد به دل داشت
واکنون که خط آورد همه قصد بهجان کرد
چون زلف به خم بود مرا پشت به خم کرد
چون تنگ دهان بود مرا تنگ جهان کرد
دل بسته مرا باز بدان بند کمرکرد
خون بسته مرا باز بدان بسته میانکرد
گفتم که کمر باز کنی طبع دژم کرد
گفتم که مرا بوسه دهی رویگرانکرد
در جستم و بگرفتم و بنشاندم و گفتم
یارب زچنین روی نکو صبر توان کرد!
صد بوسه زدم بر دهن و زلفش وگفتم
صد شکر مرآن راکه چنین زلف و دهانکرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در اینجا به توصیف زیبایی یک معشوق میپردازد که با حرکات و نشانههای خود، دل شاعر را تسخیر کرده است. او از زیباییهای چهره و زلفهایش سخن میگوید و اشاره میکند که این زیباییها باعث شدهاند تا احساسات عمیقتری در دل او شکل گیرد. در نهایت، شاعر از توانایی خود در تحمل این عشق و زیبایی سخن میگوید و از خداوند بابت چنین معشوقی شکرگزاری میکند.
هوش مصنوعی: بوی خوشی که از مشک به سمت گل سمن میوزید، ناگهان باعث شد که گل سمن برگهایش را به سمت شمشاد پنهان کند.
هوش مصنوعی: در گذشته، وقتی که اوضاع ساده و بیپیرایه بود، همه به فکر دل و احساسات خود بودند. اما حالا که مسائل و مشکلات شکل جدیتری به خود گرفته، همه به فکر جان و امنیت خود افتادهاند.
هوش مصنوعی: وقتی زلف او در حالت خمیده بود، مرا هم به سمت خود کشید و در نتیجه احساس کردم که دنیا بر من تنگ شده است.
هوش مصنوعی: دل من به تو وابسته است، از آن چسبندگی میان ما نخل میکشم. قلب من که از عشق به تو زخم خورده است، هنوز به آن پیوند وابسته است.
هوش مصنوعی: گفتم که کمی خود را شاد کنی، اما او دلش پر از غم بود. سپس خواستم که لبانم را ببوسد، اما او با رفتار سنگینش مرا ناامید کرد.
هوش مصنوعی: من در جستجوی زیبایی بودم و آن را به دست آوردم و در کنار خود قرار دادم و به خدا گفتم: با دیدن چنین چهرهای نیکو، چگونه میتوان صبر کرد؟
هوش مصنوعی: صد بار لب و موی او را بوسیدم و با خود گفتم که چه زیباست که او چنین مو و لبهایی دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر جور که بر عاشق بیسیم توان کرد
امروز بتم بر من سرگشته چنان کرد
از بس که ستم کرد به من بر چو مرا دید
شرم آمدش از روی من و روی نهان کرد
گفتم که چنان کن که دلم خون شود از غم
[...]
زلف تو مرا بند دل و غارت جان کرد
عشق تو مرا رانده به گرد دو جهان کرد
گویی که بلا با سر زلف تو قرین بود
گویی که قضا با غم عشق تو قران کرد
اندر طلب زلف تو عمری دل من رفت
[...]
در کوی خرابات مرا عشق کشان کرد
آن دلبر عیار مرا دید نشان کرد
من در پی آن دلبر عیار برفتم
او روی خود آن لحظه ز من باز نهان کرد
من در عجب افتادم از آن قطب یگانه
[...]
انصاف نبود آن رخ دلبند نهان کرد
زیرا که نه روییست کز او صبر توان کرد
امروز یقین شد که تو محبوب خدایی
کز عالم جان این همه دل با تو روان کرد
مشتاق تو را کی بود آرام و صبوری؟
[...]
با ما غم هجران تو ای دوست نه آن کرد
کان قصه توانیم بصد سال بیان کرد
از خانه دل رخت صبوری بدر انداخت
چه جای صبوری که از اینخانه روان کرد
با باغ و بهار طربم آتش شوقت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.