گنجور

 
مولانا

در کوی خرابات مرا عشق کشان کرد

آن دلبر عیار مرا دید نشان کرد

من در پی آن دلبر عیار برفتم

او روی خود آن لحظه ز من باز نهان کرد

من در عجب افتادم از آن قطب یگانه

کز یک نظرش جمله وجودم همه جان کرد

ناگاه یک آهو به دو صد رنگ عیان شد

کز تابش حسنش مه و خورشید فغان کرد

آن آهوی خوش ناف به تبریز روان گشت

بغداد جهان را به بصیرت همدان کرد

آن کس که ورا کرد به تقلید سجودی

فرخنده و بگزیده و محبوب زمان کرد

آن‌ها که بگفتند که ما کامل و فردیم

سرگشته و سودایی و رسوای جهان کرد

سلطان عرفناک بدش محرم اسرار

تا سر تجلی ازل جمله بیان کرد

شمس الحق تبریز چو بگشاد پر عشق

جبریل امین را ز پی خویش دوان کرد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۶۴۳ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
امیر معزی

ترکی ‌که همی بر سمن از مشک نشان ‌کرد

یک باره سمن برگ به شمشاد نهان‌کرد

تا ساده زَنَخ بود همه قصد به ‌دل داشت

واکنون که خط آورد همه قصد به‌جان کرد

چون زلف به خم بود مرا پشت به‌ خم‌ کرد

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

هر جور که بر عاشق بی‌سیم توان کرد

امروز بتم بر من سرگشته چنان کرد

از بس که ستم کرد به من بر چو مرا دید

شرم آمدش از روی من و روی نهان کرد

گفتم که چنان کن که دلم خون شود از غم

[...]

عطار

زلف تو مرا بند دل و غارت جان کرد

عشق تو مرا رانده به گرد دو جهان کرد

گویی که بلا با سر زلف تو قرین بود

گویی که قضا با غم عشق تو قران کرد

اندر طلب زلف تو عمری دل من رفت

[...]

سعدی

انصاف نبود آن رخ دلبند نهان کرد

زیرا که نه روییست کز او صبر توان کرد

امروز یقین شد که تو محبوب خدایی

کز عالم جان این همه دل با تو روان کرد

مشتاق تو را کی بود آرام و صبوری

[...]

ابن یمین

با ما غم هجران تو ای دوست نه آن کرد

کان قصه توانیم بصد سال بیان کرد

از خانه دل رخت صبوری بدر انداخت

چه جای صبوری که از اینخانه روان کرد

با باغ و بهار طربم آتش شوقت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه