گنجور

 
اهلی شیرازی

مسکینی ما را نتوان شرح و بیان کرد

مسکین تر از آنیم که تقریر توان کرد

کار می و معشوقه سراسر همه سودست

از کس نشنیدم که درین کار زیان کرد

المنه لله که در صید گه عشق

تیر تو مرا در صف عشاق نشان کرد

باور نکنم من که پری تو بحسن است

حسنی اگرش بود چرا از تو نهان کرد

شاید که دل کوه بفریاد در آید

امروز که اهلی ز غم عشق فغان کرد