گنجور

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۵

 

امروز که حقرا پی مشروطه قیام است

بر شاه محمدعلی از عدل پیام است

کای شه به زمینت زند، این توسن دولت

کامروز بزیر تو روان گشته و رام است

این طبل زدن زیر گلیمت نکند سود

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۸

 

گویند فریدون چو شدش کار جهان راست

آهنگ طرب کرد و بکف ساغر می خواست

با ناز بکاخ آمد و بر تخت فراشد

با کبر در ایوان شد و بر مسند بنشاست

برخواند امیران را هر جا ز که و مه

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۳

 

ماه رمضان روی نهان کرد اگر چند

دلهای کسان را همه اندر تعب افکند

چندانکه بد از روزه دل مردم غمگین

شد ز آمدن عید درونها همه خرسند

عید آمدن و رفتن روزه شده توأم

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۱

 

ای مولد فرخنده دارای جهاندار

امسال فراز آمده ای خوب تر از پار

خوب آمدی و فرخ و فرخنده و نیکو

شاد آمدی و خرم و زیبا و بهنجار

هر سال تو از سال دگر خوب تر آیی

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۰ - از زبان حبیب الله خان نامی بسردار منصور نگاشته

 

ای بسته پس طاعت یزدان کمر خویش

تا ساخته کار دو جهان از هنر خویش

حاجت بمه و مهر و سپهرت نبود زانک

روشن شده چرخ تو ز شمس و قمر خویش

همواره ره داد بپیمایی از یراک

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۰

 

ای دل چو ز تن کاهی در جان بفزائی

در جلوه ز صاحبنظران هوش ربائی

ور بسته زنجیر سر زلف بتانی

سخت است ز زنجیر غمت روی رهائی

تا چند گرفتاری در چاه زنخدان

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۲

 

طوبی و همایونا کاندر صف دنیا

در گلشن فردوسم و در سایه طوبی

از چاکری شاه کنم فخر به قیصر

وز فر ولیعهد زنم طعنه به کسرای

مولای بزرگان جهان گشتم ازیراک

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱ - مختوم بنام شاه ولایت

 

ای بر فلک افراشته خرگاه ولایت

وی صاحب تاج و کمر و گاه ولایت

ای از تو عیان ظاهر بینای شریعت

وی در تو نهان باطن آگاه ولایت

روی تو چراغ شب دیجور طریقت

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷

 

آمد ز سفر موکب والای ولیعهد

تابید چو مه طلعت زیبای ولیعهد

شد صدرنشین شمس به بیت الشرف اندر

تا بوسه زند خاک کف پای ولیعهد

تابید مه از اوج فلک تا همه بینند

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱

 

تا خاتم فیروزه مرا یار فرستاد

فیروزیم از خاتمه کار فرستاد

زین پس مه و خورشید بزنهار من آیند

کان شاه مرا خاتم زنهار فرستاد

فیروزه کزان روشنی دیده پدیده است

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱

 

دلدار بمن از همه کس بیش کند ناز

پیوسته بر این عاشق دلریش کند ناز

گه بر تنم از خامه پر نوش دهد جان

گه بر دلم از نامه پر نیش کند ناز

گو ناز کند بر دل مجروحم از یراک

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴

 

نادیده چنان مست تمنای تو گشتم

کاول قدم از عمر گرانمایه گذشتم

اندر طلب روی تو در دوزخ محنت

چون عابد گریان پی نادیده بهشتم

حسن تو چنان کوس طرب کوفت در آفاق

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲

 

نادیده چنان مست تمنای تو گشتم

کاول قدم از عمر گرانمایه گذشتم

اندر طلب روی تو در دوزخ محنت

چون عابد گریان پی نادیده بهشتم

حسن تو چنان کوس طرب کوفت در آفاق

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲

 

دانایی و تدبیر ز انفاق و کرم به

انفاق و کرم نیز ز دینار و درم به

تا نیک ببخشند و بپوشند و نیوشند

دینار و درم در کف اصحاب کرم به

شمشیر و قلم حامی ملکند بتحقیق

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴

 

شمس و قمرم سجده نمودند سحرگاه

کی یوسف مصری تو برون آی از اینجاه

می ریخت از آن شمس و قمر نجم و ثریا

و آن نجم و ثریا چو دو صد عارف آگاه

با من به زبان آمده گفتند که ای طفل

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷

 

ای دل چو ز تن کاهی و در جان بفزائی

در جلوه ز صاحبنظران هوش ربائی

وربسته زنجیر سر زلف بتانی

سخت است ز زنجیر غمت روی رهائی

تا چند گرفتاری در چاه زنخدان

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱

 

برخیز شتربانا بربند کجاوه

کز چرخ همی گشت عیان رایت کاوه

در شاخ شجر برخاست آوای چکاوه

وز طول سفر حسرت من گشت علاوه

بگذر به شتاب اندر، از رود سماوه

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲

 

سال نهمین است که این ملت بیدار

با خون خود آمد به حق خویش خریدار

شد نور عدالت ز پس پرده پدیدار

پوشید به تن خلعت نو سرو و سپیدار

زد شاهد مشروطه صلا از پی دیدار

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۴ - در جشن افتتاح مدرسه سادات فرماید

 

مرغان بهشتی به سحر نغمه سرایند

بر روی گل تازه به گلزار سعادات

یا درس همی خوانند اطفال سخنگوی

ز آل علی «ع »و فاطمه «س »در مدرس سادات

از چاه طبیعت بدر آی ای دل وزین سوی

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۱

 

آن را که پدر تجربت و فضل نیاموخت

زود است که از کار فلک تجربه گیرد

و آن خوی که گردون نکند چاره او را

دردی است که جز مرگ مداوا نپذیرد

فرزند که راه پدران نیک نپوید

[...]

ادیب الممالک
 
 
۱
۲