گنجور

 
ادیب الممالک

طوبی و همایونا کاندر صف دنیا

در گلشن فردوسم و در سایه طوبی

از چاکری شاه کنم فخر به قیصر

وز فر ولیعهد زنم طعنه به کسرای

مولای بزرگان جهان گشتم ازیراک

دارای جهان را شده ام چاکر و مولی

تا خواند امیرالشعرایم شه والا

شعرم بزد از تاب و صفا طعنه به شعری

تشریف خداوند تنم نیک بیاراست

چونان که دل مرد خدا جامه تقوی

گر لفظ بود جامه معنی به حقیقت

در پیکر من جامه لفظ آمده معنی

گر چرخ تنم داشت نزار از ستم خویش

زین دیبه به حمدالله جانم شده فربی

آن دیبه بپوشید مرا شه که ز نقشش

چون نقش به دیباج فرو ماند مانی

از حشمت این دیبه ز نه اطلس گردون

در پی کشد غاشیه ام اخطل و اعشی

ای خسرو فرزانه که شاهان اولی الامر

امر تو شمارند ز هر طاعت والی

تا راست شود بوسه زند تیغ کجت چرخ

گاهی به نثاوب در و گاهی به تمطی

اقبال تو بیدارتر از دیده مجنون

تیر تو جگر دوزتر از مژه لیلی

اضحی که بهر سالی یکی روز بود عید

در عصر تو هر شام و صباح آمده اضحی

خورشید که همسایه عیسی است بگردون

با سایه چتر تو کم از طایر عیسی

ابلیس ستم راست، دمت نفخه جبرئیل

فرعون ظلم راست کفت آیت موسی

حاشا که تفاریق سر کلک همایونت

باشد ز تفاریق عصی انفع و اجدی

ویژه که در این دایره امروز بتحقیق

تو مرکزی و فکرت تو نقطه اولی

نام تو از آن برکه توان حرف ندا را

تقدیم بر آن داد به هنگام منادی

من بنده که از لا و نعم فرق نتانم

شکر نعمت را چه توانم گفت آری

یزدانت دهد دولت جاوید که گیتی

جاوید ز عدل تو بود جنت ماوی

 
 
 
عنصری

چون آب ز بالا بگراید سوی پستی

وز پست چو آتش بگراید سوی بالا

سنایی

علم و عمل خواجه اسماعیل شنیزی

ما را ز نه چیزی برسانید به چیزی

ما کبک دری بوده گریزیده ز کبکی

او کرده دل ما چو دل باز گریزی

تا ما ز پی تنقیت و تقویت او

[...]

میبدی

اذا ما خلوت الدّهر یوما فلا تقل

خلوت و لکن قل علیّ رقیب‌

یک دم زدن از حال تو غافل نیم ای دوست‌

صاحب خبران دارم آنجا که تو هستی

محمد بن منور

زان باده که با بوی گل و گونۀ لعلست

قفل دَرِ گُرمست و کلید درِشادی

ادیب صابر

ای یافته از روی تو و رای تو دنیا

حسنی و جمالی و شکوهی و بهایی

از فهم تو و فکرت تو بر فلک طبع

نوری و شعاعی و فروغی و ضیایی

احوال مرا نزد تو دانی که نباشد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه