گنجور

 
ادیب الممالک

دانایی و تدبیر ز انفاق و کرم به

انفاق و کرم نیز ز دینار و درم به

تا نیک ببخشند و بپوشند و نیوشند

دینار و درم در کف اصحاب کرم به

شمشیر و قلم حامی ملکند به تحقیق

اما دل بیدار ز شمشیر و قلم به

در مذهب من ساده دروغی به سزاوار

زان راست که باور نشود جز به قسم به

دستی که پی آز و طمع تیغ ستم آخت

گر زآن که ببرّند به شمشیر ستم به

تخم بد نابهره ازین بیش که جنبد

گر سقط شود یا که بمیرد به شکم به

انگشت خموشی به لب خویش نهادن

از آنکه بخایی به لب انگشت ندم به

در محضر ارباب هنر همچو امیری

گر هیچ نگویی سخن از لا و نعم به

 
 
 
گلها برای اندروید
سوزنی سمرقندی

آرامگه اهل حکم کردی این باغ

ای باغ تو آرامگه اهل حکم به

ارباب حکم مدح تو گویند در این باغ

چندانکه بود نزد خرد مدح ز ذم به

تا اهل سخن در سخن مدح تو باشند

[...]

صغیر اصفهانی

زان سفله وجودی که شریر است عدم به

دستی که به آزار علم گشت قلم به

آندل که باندوه کسان خرم و شاد است

پیوسته گرفتار به اندوه و علم به

آنکو قلمش گرم سیه کاری و فتنه است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه