گنجور

 
ادیب الممالک

شمس و قمرم سجده نمودند سحرگاه

کی یوسف مصری تو برون آی از اینجاه

می ریخت از آن شمس و قمر نجم و ثریا

و آن نجم و ثریا چو دو صد عارف آگاه

با من به زبان آمده گفتند که ای طفل

مادر ز چه افکند زبونت به سر راه

اکنون ز سر خاک برندت سوی افلاک

اینک ز تک چاه برندت به صف چاه

چون مادرت افکند به خواری بسر ره

آمد پدرت تا بردت جانب خرگاه

بگرفته برای تو یکی دایه زیبا

رویش چو دو خورشید و دو پستانش چو دو ماه

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سوزنی سمرقندی

ای گاه وزارت بتو همچون فلک از ماه

آراسته تا بر فلک ماه نهی گاه

ماه فلک فضلی و شاه حشم جود

رخشنده تر از ماهی و بخشنده تر از شاه

از همت تو ماهی و شاهی است فرودت

[...]

قوامی رازی

پیرا بده انصاف گرت می بدهد راه

با زرق نیامیخته لله و فی الله

ای بس که بگریی که نگردد رخ تو تر

وی بس که بنالی که نباشد دلت آگاه

در دین چه نهی پای و به دنیا چه کشی دست

[...]

انوری

آمد به سلامت بر من ترک من از راه

پرداخته از جنگ و برآسوده ز بدخواه

چون سرو سهی قامت و شایسته‌تر از سرو

چون ماه دو هفته رخ و بایسته‌تر از ماه

سروست اگر گوی زند سرو به میدان

[...]

خواجوی کرمانی

ای سنبله ی زلف تو خرمن زده بر ماه

وی روی من از مهر تو طعنه زده بر کاه

خورشید جهانتاب تو از شب شده طالع

هندوی رسن باز تو برمه زده خرگاه

افعی تو در حلقه و جادوی تو در خواب

[...]

کمال خجندی

آن عارض و رخسار و جبین هست در سه ماه

کز دیده نهائنده نهان کردمت آگاه

گر دیده گنه کرد که از خانه کشیمش

ور اشک بزودیش برانیم ز درگاه

بر شاه گدا را نبود هیچ گرفتی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه