آمد ز سفر موکب والای ولیعهد
تابید چو مه طلعت زیبای ولیعهد
شد صدرنشین شمس به بیت الشرف اندر
تا بوسه زند خاک کف پای ولیعهد
تابید مه از اوج فلک تا همه بینند
گردون سپر افکنده به هیجای ولیعهد
افتاد چو بر بام فلک سایه چترش
خورشید برآمد به تماشای ولیعهد
از هم گسلد رشته هر جادو و نیرنگ
از تاب عصا و ید بیضای ولیعهد
گر کار جهان ز آهن و رویست شود نرم
در پنجه و بازوی توانای ولیعهد
پنهان نتوان داشت که هر راز پدید است
در آینه فکرت بینای ولیعهد
زین پس بنماید بجهان کاری دشوار
کاسان شده هر مشکلی از رای ولیعهد
هر کس سر و سودای بزرگی بسرآرد
ما را نبود جز سر و سودای ولیعهد
خوشباش امیری که رساند ملک العرش
ترفیع صفای تو به امضای ولیعهد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.