شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۰
ساقی جامی به این و آن داد
خمخانه به دست عاشقان داد
در جام جهان نما نظر کرد
تمثال جمال خود به آن داد
راهی که نشان آن نه پیداست
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴۳
هر در که به روی ما گشایند
حسن دیگری به ما نمایند
هر دم به پیالهٔ شرابی
ذوق دگرم همی فزایند
در میکده دلبران عیار
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۱
آنها که نگار را نگارند
پیوسته نگار را نگارند
جانی یابند هر زمانی
هر دم جانی بدو سپارند
این طرفه که زاهدان مخمور
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۴
واحد به صفات کثرت آمد
کثرت بالذات وحدت آمد
سیلاب محبتش روان شد
عالم همه غرق رحمت آمد
از جود وجود داد ما را
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶۸
چشمم نورت در این و آن دید
روشن چشمی که آنچنان دید
غیری نگذاشت غیرت تو
غیر تو چو نیست چون توان دید
تمثال جمال دیدهٔ ما
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶۹
چشمم نورت در این و آن دید
روشن چشمی که آن چنان دید
غیری نگذاشت غیرت تو
غیر تو چو نیست چون توان دید
جام است و شراب هر دو با ما
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸۱
آنها که مقربان شاهند
بیرون ز سفیدی و سیاهند
تشریف صفات کرده در بر
وارسته ز جبه و کلاهند
بر تخت قدم شه قدیمند
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۲
سلطان که بود گدای سید
عالم چو بود فدای سید
ما جام جهان نمای اوئیم
او جام جهان نمای سید
داریم هوا و خوش هوائی
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷۶
گر ذات کند ظهور ای یار
نه یار بماند و نه اغیار
نه جام بماند و نه باده
نه مست بماند و نه هشیار
چون هستی تو حجاب راه است
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸۸
مائیم که ذاکریم و مذکور
مائیم که ناظریم و منظور
مائیم که سیدیم و بنده
مائیم که ناصریم و منصور
مائیم محیط و موج و زورق
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۹۴
منظور یکی ، یکی است ناظر
مظهر به مظاهر است ظاهر
جام است و شراب هر دو یک آب
نوریست به نور خویش ساتر
مستیم وخراب جام بر دست
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۰۶
میخانه سبیل ماست امروز
هنگام می و صفاست امروز
از دولت عشق پادشاهیم
صد شه بر ما گداست امروز
بگذر ز حدیث دی و فردا
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۰۸
درد از تو خوش است و هم دوا نیز
رنجم بخشی و هم شفا نیز
داری نظری به حال هر کس
می کن نظری به حال ما نیز
بیگانه نگشت از تو محرم
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳۶
در میکده مست و رند و قلاش
همصحبت عاشقان او باش
هر نور که دیده یا بد از دل
در پای خیال عشق او باش
ای عقل تو زاهدی و ما رند
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴۴
از جام حباب آب می نوش
آن آب ازین حباب می نوش
جامی چو بود سبو کدامست
خمخانهٔ بی حساب می نوش
او آب حیات و تشنه مائیم
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵۵
عشق آمد و جام می به دستش
جانم به فدای چشم مستش
برخواست بلا و فتنه بنشست
از قد بلند و زلف پستش
بنشست به تخت دل چو شاهی
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷۳
کاه و جو خلق برد خوش خوش
در خرمن وی فتاد آتش
و آن کس که خورد ز مال مردم
حلقش گیرد به روز مرگش
هر کس که چنان شود چنین است
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸۱
عالم عرض است و جوهرش حق
این است رموز سر مطلق
جانست چو موج و دل چو دریا
مائیم حباب و تن چو زورق
گنجیم و طلسم مائی ماست
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸۲
در آینهٔ وجود مطلق
خود بینم و خودنمایم الحق
مائیم حباب و آب دریا
هم جام شراب و بحر و زورق
او معشوقست و عاشق ما
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸۵
عشق است زیاده بر همه خلق
عشقست فتاده بر همه خلق
عشق آمد و طرح نو بینداخت
بنیاد نهاد بر همه خلق
ساقی در آن سرای باقی
[...]