گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

چشمم نورت در این و آن دید

روشن چشمی که آن چنان دید

غیری نگذاشت غیرت تو

غیر تو چو نیست چون توان دید

جام است و شراب هر دو با ما

این دیدهٔ ما همین همان دید

گوئی که چگونه دید چشمت

بگذر ز نشان که بی نشان دید

دریای محیط دیدهٔ ما

در جام جهان نما روان دید

دیده نظری ز نور او یافت

آن نور لطیف او به آن دید

در دیدهٔ مست نعمت الله

نوریست که چشم ما عیان دید