جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۵۴ - بیمار شدن لیلی از خبر وفات مجنون و نصیحت کردن دوستان مر او را و جواب دادن وی مر ایشان را
من سوخته فراغ یارم
با سوختن دگر چه کارم
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۵۵ - صفت خزان و فرو ریختن برگ جمال لیلی از شاخسار حیات و وصیت کردن که وی را در زیر پای مجنون به خاک کنند
وامروز که باشد اختیارم
مقصود تو را به جان برآرم
فصیحی هروی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - مدح حسنخان شاملو
عقل آمد و برد اختیارم
بنشست پی صلاح کارم
فصیحی هروی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - مدح حسنخان شاملو
و آنگه که ز شیر بازش آرم
هم با سر زلف او سپارم
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴۷
گه مستم و گاه در خمارم
این است تمام عمر کارم
از پاره ی دل، سرشک چون گل
آیینه شکسته در کنارم
چندم ببرد به سیر گلشن؟
[...]
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۶
من تاب فراق تو ندارم
نقش تو بسینه مینگارم
باشد روزی رخت به بینم
تا جان بلقای تو سپارم
شد در رگ و ریشه تیر عشقت
[...]
وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۱۳ - صفت شانه تراشی
از شانه تراش بیقرارم
وز چاره گذشته کار و بارم
وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۴۲ - صفت صرافان
هست از خط زخم، پود و تارم
سنگِ محکِ جفایِ یارم
وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۵۲ - صفت اهل دفتر
یک فرد ز بندگان یارم
بنگر! در گوش، گوشوارم!
وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۵۴ - صفت مَدارِس
ز آن روز که دوستیست کارم
با خلق ز بس که سازگارم
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۶ - قصیدهٔ ترجیع در عشق
خورشیدم و تیره روزگارم
آیینهام و غبار دارم
چشم تو سیاه کرد روزم
زلف تو گره فکند کارم
نه شب دانم نه روز بیتو
[...]
طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹
رحمی، رحمی که از کنارم
رفتی تو و کشت انتظارم
هر چند که تیره روزگارم
صد شکر پسند طبع یارم
هر دم بهوای تیغش از جیب
[...]
نورعلیشاه » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۵
ای کوی تو طرف لاله زارم
وی روی تو نوگل بهارم
باری نگذاریش چو مرهم
مجروح مکن دل فکارم
ز ابروی کمان و تیر مژگان
[...]
خالد نقشبندی » قطعات » قطعه شماره ۳۷
بی روی تو رفت طاقت از دل
در دست نماند اختیارم
جز شوق وصال روی خوبت
نبود به دل حزین قرارم
از هجر تو جان به لب رسیده
[...]
جیحون یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳
کی دست زدامنت بدارم
صد بار زنند اگر بدارم
بالای تو گربلاست ایکاش
میگشت پر از بلا کنارم
دستم نرسد چو خط برآن زلف
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل چهارم - ترکیببندها » شمارهٔ ۵ - ترکیب بند عاشورایی
در سوگ تو منکه سوگوارم
از دیده سرشک خون ببارم